وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
جومونگ
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5687 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
سلام

مثه اینکه امشب جومونگ داره.

اه ...اه...اه...همه اومدن.....!!!!وایسید دارم حرف میزنم.!!!

نمیدونم چرا همه عاشق جومونگن.من که اصلا خوشم نیومد.به هیچ عنوان.اینجا که همه دارن واسش میمیرن.پول عیدیشونو رو هم میذارن تا جومونگ ۲ رو بخرن .من که اصلا حاضر نیستم ببینم؟؟!!!بله!!که چی!!

ولی حالا چون شما دوست دارید من یه سری از عکس هاس سوسانو رو براتون میذارم.

.

.

نه فکر کردید.من که حاضر نیستم عکسشو اینجا بذارم.برید به این لینک تا یه عالم عکس سوسانو ببینین.تا خسته شید.

http://www.bia2ak3.mihanblog.com/post/10

عکس های پشت صحنه سریال:

http://www.bia2ak3.mihanblog.com/post/9

.

.

خدایا .همه ی دوستداران جومونگ را عاقبت به خیر کن.

.

.

آمین!!!

.

.

بای بای

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


روز معلم
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5996 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

به غیر جان چه می توان که افکنم به پای تو              مرا که هرچه دارم از تو دارم و عطای تو

 

انگاه که در اسمان تعلیم و تربیت همچون ماه می درخشی و زمانیکه چون خورشید دلفروز جهان را گرم میکنی و ان هنگامیکه همچون شمع می سوزی و با روشنائیت ما را از تاریکی و ظلمت از جهل و نادانی نجات می دهی .

و زمانیکه پا به مکان مقدس مدرسه میگذاری و چون پدری مهربان و با ایمان و اعتقاد راسخ به من درس برادری و برابری ایمان و عمل ازادی و ازادگی تواضع و فروتنی و از همه مهمتر درس ایثار و از خود گذشتگی می دهی .بر صفای دل و عظمت روح تو درود می فرستم.

زیرا که عمر گرامیت را در راه تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم صرف می نمایی .درود بر تو ای معلم برای اینکه روش پیامبر را پیشه کرده ای و بندگان خدا راتعلیم می دهی. درود بر روح پر توان تو که بند جهل را از دست من گشوده و مرا به خیر و سعادت رهنمود می نمایی . مقام معنوی تو بس وصف ناپذیر است.

 روزت مبارک

 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زندگی در سال 3000
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5180 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

سلام

می خوایم به سال ۳۰۰۰ بریم.

عکس متحرک

 

56749.gif

pix98.org

56746.gif

56740.gif

56741.gif

   

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


جومونگ 3
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 6319 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

افسانه جامیونگ گو ( جومونگ 3 )

بازگشت پرنسس جامیونگ گو

شاهکاری دوباره و بسیار زیبا از کشور کره !


این مجموعه شامل 50 قسمت کامل با زیرنویس فارسی

و کیفیت بسیار عالی HD و همچنین 100% بدون مشکل می باشد !
 

(قابل پخش در دستگاه های خانگی و کامپیوتر)

قیمت این محصول:14000 تومان     تعداد:6 DVD

جهت خرید روی خرید پستی کلیک کنید!


سریال های مرتبط به این سریال :


افسانه جومونگ (Jumong) ، امپراتوری بادها (The kingdom of The Winds)

بالاخره نسخه سوم سریال بسیار پرطرفدار و زیبای "افسانه جومونگ" با نام "بازگشت پرنسس جامیونگ گو" (Princess Ja Myung Go) هم از راه رسید و این در حالیست كه در همین چند ماه اخیر سال 2009 دوستداران و علاقمندان بی شماری را پای تلویزیون SBS كره نشانیده است...!!

این سریال زیبا هم اكنون بطور همزمان با پخش قسمت هایی از این سریال 50 قسمتی از شبکه SBS كره در حال پخش است.

(قابل پخش در دستگاه های خانگی و کامپیوتر)

قیمت این محصول:14000 تومان     تعداد:6 DVD

جهت خرید روی خرید پستی کلیک کنید!

 

توضیحاتی در مورد "بازگشت پرنسس جامیونگ گو" :


این افسانه مربوط به بیش از ۲۰۰۰ هزار سال پیش است که در زمان پادشاهی ناک رانگ طبل آسمانی جامیونگ (پرنسس جامیونگ گو) وجود داشته و در موقع حمله دشمنان خود به خود به صدا در می آمده. البته شاهزاده خانم جامیونگ در آن طبل نقشی ندارد و مردم آن طبل را به جامیونگ دختر امپراطور نسبت میدهند.


شاهزاده جامیونگ و خواهرش شاهزاده ناک رانگ در یك روز و از یك پدر و دو مادر متولد شده اند. پیشگوییهایی در مورد این شاهزاده ها وجود دارد که همزمان یکی از آنها باعث نابودی کشور میشود و دیگری برای نجات کشور تلاش میکند. مادر شاهزاده ناک رانگ با استفاده از قدرت خانوادگی اش موفق میشود که دخترش را بعنوان ناجی كشور معرفی کند و شاهزاده خانم جامیونگ که حالا مورد سوء ظن همه و بعنوان ویران کننده شناخته می شود، طی نقشه ای خودش و مادرش مورد حمله قرار می گیرند که در آن حمله به صورت معجزه آسایی نجات پیدا می کنند و مخفیانه بین مردم ادامه حیات می دهند.
 

(قابل پخش در دستگاه های خانگی و کامپیوتر)

قیمت این محصول:14000 تومان     تعداد:6 DVD

جهت خرید روی خرید پستی کلیک کنید!


سال ها می گذرد و او بزرگ می شود و وقتی از اصل خود باخبر می شود به قصر بر می گردد و بین درباریان ایجاد تنش و کشمکش قدرت میکند. شاهزاده جامیونگ و پرنس هودونگ شازده گوگوریو (کشور جومونگ) به هم علاقمند میشوند ولی تقدیر و سرنوشت مانع این عشق می شود. شاهزاده ناک رانگ هم به شاهزاده هودونگ علاقمند میشود و با دادن طبل جنگی آسمانی به او زمینه نابودی ملتش را فراهم میکند. شاهزاده جامیونگ برای نجات کشورش جنگ میکند و سرانجام مجبور میشود که با عشقش شاهزاده هودونگ بجنگد.
 

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


حکایت
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5940 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

سلاممم

آيا نقطه ضعف مي تواند نقطه قوت باشد؟
كودكي ده ساله كه دست چپش در يك حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود براي تعليم فنون رزمي جودو به يك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش يك قهرمان جودو بسازد. استاد پذيرفت و به پدر كودك قول داد كه يك سال بعد مي تواند فرزندش را در مقام قهرماني كل باشگاهها ببيند. در طول شش ماه استاد فقط روي بدنسازي كودك كار كرد و در عرض اين شش ماه حتي يك فن جودو را به او تعليم نداد.

 بعد از شش ماه خبر رسيد كه يك ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار ميشود. استاد به كودك ده ساله فقط يك فن آموزش داد و تا زمان برگزاري مسابقات فقط روي آن تك فن كار كرد. سرانجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در ميان اعجاب همگان، باآن تك فن همه حريفان خود را شكست دهد. سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بين باشگاهها نيز با استفاده از همان تك فن برنده شود. وقتي مسابقات به پايان رسيد، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد راز پيروزي اش را پرسيد. استاد گفت: دليل پيروزي تو اين بود كه اولا به همان يك فن به خوبي مسلط بودي. ثانيا تنها اميدت همان يك فن بود و سوم اينكه تنها راه شناخته شده براي مقابله با اين فن، گرفتن دست چپ حريف بود، كه تو چنين دستي نداشتي.

 

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


بیمارستان روانی
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 4818 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

               بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟                       

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


تست الزایمر
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5260 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 
آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید.

1- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید.




2- اگر در متن بالا C را پیدا کردید، حالا 6 را پیدا کنید.




3- حالا حرف N را بیابید. کمی مشکل‌تر از قسمت‌های بالا می‌باشد.


این یک شوخی نیست. اگر شما قادر بودید که این سه تست را پشت سر
بگذارید، شما نیازی به دکتر اعصاب و روان  نخواهید داشت.
مغز شما عملکرد خوبی دارد و از بیماری آلزایمر در امان خواهید  بود.

البته فعلا

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


فرهنگ ملل
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5352 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بی شک همه شما بارها پرچم المپیک که تشکیل یافته از پنج حلقه درهم تنیده رنگی است را دیده اید.

آنگونه که نقل است شکل اولیه این حلقه ها بر روی ستونی در شهر باستانی المپیا محل  انجام بازی های المپیک در عهد باستان مشاهده و به عنوان آرم المپیک انتخاب شده است.

رنگ این حلقه ها عبارت است از قرمز ، سبز ، سیاه، زرد و آبی که به ترتیب نماد پنج قاره جهان می باشند. ترتیب قرار گیری آنها هم معکوس  ترتیب قرار گیری این قاره ها بر روی کره زمین می باشد.

از راست قرمز نماد قاره آمریکا ، سبز نماد قاره اروپا، سیاه نماد قاره آفریقا ، زرد نماد قاره آسیا و آبی نماد قاره اقیانوسیه است که در همتنیدگی این حلقه ها نیز نمادی از همبستگی و پیوند ملت های این قاره ها است که هدف اصلی برگزاری این مسابقات است.

نکته دیگر راجع به رنگ بندی حلقه های پرچم المپیک این است که پرچم تمامی کشورهای دنیا حداقل یکی از این پنج رنگ را در خود دارند .

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


دو برادر مهربان
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 4877 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند .
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


گم و گور شدگان قسمت اول
یک شنبه 23 / 4 / 1391 ساعت 6:29 | بازدید : 5847 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


استان دهوک
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5181 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

استان دهوک

استان دهوک از استان‌های کردنشین کشور عراق

است که در شمال این کشور و در

منطقه خودگردان کردستان قرار دارد.

تاریخچه

نام این منطقه در زبان آسوری نوهادرا است و پیش از ۱۹۷۶ میلادی بخشی از استان نینوا بشمار می‌آید و استان موصل هم نامیده می‌شد. حامد عباسی

در جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس، شهر دهوک تخلیه شد و به اشغال نیروهای بعثی درآمد.


از زمان سرنگونی صدام حسین این شهر از نو رونق خود را بازیافته است.

جغرافیا

مرکز آن شهر دهوک است.


از دیگر شهرهای مهم این استان شهر زاخو است.

شهرها و روستاهای آسوری‌نشین استان دهوک

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


خانه قین
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 6430 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

خانِقین
، از شهرهای کرد نشین و پرجمعیت استان دیاله در شرق عراق در نزدیکی مرز ایران است. این شهر پیوندهای عمیقی از نظر فرهنگی و گویش با شهرهای مرزی استان کرمانشاه همچون قصر شیرین و خسروی و سر پل ذهاب و شهرستان گیلان غرب دارد. بسیاری از مردم این شهرها دارای نسبت خویشاوندی با یکدیگر هستند.

اکثریت مردم خانقین به گویش‌هایی از گورانی و کلهری تکلم میکنند. اطلاق نام لر بر این شهرها که زمانی زیر نظر والیان فیلی لرستان اداره می شدند نشان از پیوند ناگسستنی مردم این شهرها با مردمان غرب ایران دارد

پیشینه

شهر خانقین در ۱۵۵ کیلومتری شمال شرقی بعقوبه واقع شده‌است و در گذشته به راه خراسان معروف بود. خانقین در در دوران آشوری و آکادی‌ها راه بازرگانی دولت بوده و از آنجا به عنوان محلی برای استراحت بازرگانان ایرانی و هندی استفاده می‌شد که رهسپار آنجا می‌شدند.

نام خانقین در فارسی میانه دوخانَگ (دوخانه) بوده که پس از اسلام به آن شکل عربی داده و به‌جای واژه فارسی دو، پسوند عربی -َین را به آن افزودند.

در زمان صدام حسین و در پی سیاست عربی‌سازی او، شمار زیادی از مردم خانقین و روستاهای آن به جنوب عراق منتقل شدند و محله‌هایی عرب‌نشین از کوچیدگان عرب در خانقین درست شد. برای نمونه: محله «شعله» در ارکوازی، «۷ نیسان» در کاریز، الاشتراکیة در ملک‌شاه، «آبو عبیدة ابن الجراح» در عالی‌آبه کویخا زوراب، و «التآمیم» در توله‌فروش. در هر محله ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانوار عرب مستقر شدند.

شهر خانقین امروزه به عنوان یکی از مناطق مورد بحث و جدال میان حکومت مرکزی عراق و حکومت اقلیم کردستان به‌شمار می‌آید و ادارات دولتی این شهر بعد از سقوط رژیم سابق عراق در سال ۲۰۰۳ توسط حکومت اقلیم کردستان اداره می‌شود.

پل الون

پل الون در مرکز شهر خانقین واقع است. ساسانیان در آن دوران به علت سیلاب‌های شدید این پل را که از ۲۴ پایه تشکیل شده‌است بنیاد کردند و تا دوران یاقوت حموی نیز این پل پابرجا بود، این پل در دوران ساسانی‌ها بدین شیوه کنونی نبوده‌است بلکه پهنای این پل ۱۵۰ متر و ارتفاع آن از سطح زمین ۶ متر بوده‌است.

بر پایهٔ منابع تاریخی برای نخستین بار پل اَلوَن ۱۶۰۰ سال پیش در شهر خانقین ساخته شد و بعد از تخریب آن بار دیگر در سال ۱۸۶۰ توسط یک دختر قاجار ایرانی مرمت و بازسازی شد.

خواهر محمدعلی میرزای قاجار، والی آن زمان کرمانشاه، در سال ۱۸۵۵ برای زیارت اماکن مقدس شیعیان در کربلا و نجف اشرف راهی خانقین شد، اما در آن سال سیلاب سختی جاری می‌شود و وی تصمیم می‌گیرد هزینه سفر خود را به علاوهٔ هزینه‌ای بیشتر برای ساخت پلی در خانقین صرف کند. وی شماری معمار اصفهانی را با خود به خانقین آورد و با استفاده از چوب گردوی واردشده از کرمانشاه این پل ساخته شد.


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


شاری پیرانشار
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5735 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

پیرانشهر

پیرانشهر یکی از شهرهای کردنشین استان آذربایجان غربی و مرکز شهرستان پیرانشهر در شمالغربی ایران است.

شهر پیرانشهر در جنوب غربی استان آذربایجان غربی و در کنار مرزهای جمهوری اسلامی با عراق واقع شده است.

وجه تسمیه

نام پیرانشهر در طول تاریخ سه بار تغییر کرده است. ابتدا و در بسیاری از منابع قدیمی نام لاجان داشت.لاجان شکل کردی لاهیجان میباشد.شهر لاهیجان در شمال ایران نیز توسط گیلکها و مازندرانیها لاجان یا لاجون نامیده می شود که شکل تحریف شده واژه فارسی لاهیجان می باشد.لاجان الان دشتی است در شمال شرقی پیرانشهر و بیشتر قبایل مامش ساکن آنند. این نام به مرور به خانه تغییر یافت . برخی این نام را برگرفته از خان یا ارباب و گروهی دیگر آنرا به معنای کاروانسرا به دلیل وجود چشمه ها و کاروانسرا و نزدیکی به مرز می دانند. دسته ای از عشایرکرد بنام پیران در سال 1280 شمسی به منطقه ی خانه آمده وسکنی گزیدند. سپس در سال 1349 نام این شهر با اخذ از نام عشیره پیران به پیرانشهر تغییر یافت . نام رسمی این شهر پیرانشهر که به زبان محلی کردی آن را پیرانشار تلفظ می کنند . هر چند نام خانه هم همچنان در بین اهالی این دیار استعمال می شود. ظاهرا مکانی که یاقوت حموی بنام خان خاصبک در کنار به صور ضبط کرده می تواند اشاره به خانه باشد.

مردم‌شناسی

بر پایه سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت این شهر برابر با ۵۷٬۶۹۲ نفر بوده است[۱]. زبان رایج در این شهر کردیکردی، لهجه سورانی، زیرلهجه مکریانی تکلم می‌نمایند. این شهر دارای چهار ایل به نامهای منگور، مامش و ایل پیران وایل موریک است که مجموعاً بلباس خوانده می‌شوند. است. مردم این شهر به زبان

نرخ رشد جمعیت پیرانشهر سالانه ۸/۱ درصد است و بیشترین میانگین نرخ رشد جمعیت استان آذربایجان غربی مربوط به پیرانشهر است

کارخانه قند

این کارخانه درسال ۱۳۴۷ توسط شرکت بلژیکی اوکماس و از طریق وزارت صنایع در ۵ کیلومتری جاده پیرانشهر-نقده واقع در استان آذربایجان غربی احداث شد، و طی سالهای فعالیت خود، با استفاده از توانمندی‌های موجود از ظرفیت ۱۰۰۰ تن به ۲۵۰۰ تن چغندر در روز توسعه یافته‌است. محصول تولیدی این واحد ۳۰٬۰۰۰ تن شکر سفید و ۳ میلیون لیتر الکل طبی و ۱۵٬۰۰۰ تن تفاله خشک در سال می‌باشد. کارخانه قند پیرانشهر با جذب ۳۶۵ هزار تن چغندرقند، مقام دوم بیشترین چغندر تحویلی را در کشور کسب کرده است.

آثار باستانی

آثار باستانی شهرستان پیرانشهر عبارتند از : ـ قه لاتی شای : قه لات در کردی به معنی قلعه و شا همان شاه و ی نسبت است . تپه ای قدیمی متعلق به دوره ی ساسانیان در آبادی قدیمی پسوه در بخش لاجان و حدود 24 کیلومتری شرق پیرانشهر . ـ قه لات جلدیان : قلعه ای در روستای جلدیان بر سر راه جاده ی اشنویه . ـ قه لات شین آباد : تپه ای در روستای شین آباد در دو کیلومتری جنوب شهر واقع است. ـ تپه گرد آشوان : واقع در ر وستایی به همین نام در منطقه لاجان که الان جزیی از شهر می باشد.

مکان های دیدنی و تاریخی و یا جاذبه های طبیعی دارای آثار باستانی و مکان های دیدنی بسیاری می باشند که متاسفانه مطالعات در خوری در این مورد نشده است زیرا آثار مکشوفه تاریخی بسیار در منطقه گواه مدعای قدیمی بودن آن است

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شاری شنو
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5908 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

شهرستان اشنویه

شهرستان اشنویه (به کردی: شنۆ، Şino) از شهرستان‌های مرزی استان آذربایجان غربی است که در قسمت غربی این استان قرار دارد. این شهرستان از شمال با کشور ترکیه و از جنوب با کشور عراق همسایه‌است. مرکز این شهرستان، شهر اشنویه است.

جمعیت این شهرستان طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ برابر با ۶۳٬۷۹۸ نفر بوده‌است که از این تعداد ۳۲٬۱۸۴ نفر آنان مرد و ۳۱٬۶۱۴ نفر آنان زن بوده‌اند. مردم این شهرستان به زبان کردی تکلم می‌کنند.

تقسیمات کشوری

تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمده‌است، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:

بخش‌ها

دهستان‌های بخش نالوس

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


بوکان
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 6274 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بوکان

بوکان (کردی : بۆکان، Bokan) مرکز شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی ایران است. زبان مردم این شهر کردی سورانی است.


نام 

روایات زیادی در مورد ریشه نام این شهر وجود دارد از مشهورترین آنها این است که در قدیم مردم این شهر در هنگام مراسم عروسی به چشمه آب بزرگ و مشهور این شهر که کردها آن را «حه‌وزه گه‌وره» (Hewze Gewre) به معنی «آبگیر بزرگ» می‌نامند، (و این چشمه به صورت چشمه‌ای جوشان است که آب آن از سفره‌های زیرزمینی تأمین می‌شود؛) می‌آمدند و از آنجا که به کردی واژه «بوک»، به معنی عروس است این منطقه را که بعدها به شهر تبدیل شد «بوکان» (جمع بوک = عروس‌ها) نامیدند. اما این نظریه تنها در صورتی درست است که ما این اسم را با لهجه فارسی تلفظ کنیم یعنی «بوکان Bookan»، این در حالی است که ساکنین این شهر و اکثر مردم کرد زبان آن را بصورت «بوکان Bokan» ادا می‌نمایند.

در نظریه‌ای دیگر، گفته می‌شود که به هنگام حمله سپاه مغول به این مناطق، یکی از فرماندهان سپاه چنگیزخان، نام خود (بوکان) را بر روی این روستای کوچک (در آن زمان) نهاد. گفته می‌شود کوهی در مغولستان به نام بوکان وجود دارد که از همین فرمانده چشمه می‌گیرد.


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


شاری مه ریوان
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5868 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

شهرستان مریوان

شهرستان مریوان (کردی : Merîwan) یکی از شهرستانهای استان کردستان در غرب ایران است. مرکز این شهرستان شهر مریوان است. این شهرستان از شمال به شهرستان سقز، از شرق و جنوب شرقی به شهرستان سنندج، از جنوب به بخش نوسود از شهرستان پاوه و از غرب و شمال غربی به خاک عراق محدود است.

جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با ۱۵۳٫۲۷۱ نفر بوده‌است.

تقسیمات کشوری

  • دهستان خاوومیرآباد

شهر: مریوان

شهر: چناره

موقعیت جغرافیایی

شهرستان مریوان با طول و عرض جغرافیایی بین ۳۵ درجه و ۴۸ دقیقه تا ۲ درجه و ۳۵ دقیقه عرض شمالی و ۴۶ درجه و ۴۵ دقیقه تا ۴۵ درجه و ۵۸ دقیقه طول شرقی نصف‌النهار گرینویچ در باختر استان کردستان قرار گرفته‌است.

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شهرستان کامیاران
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 4840 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

شهرستان کامیاران

شهرستان کامیاران (به کردی : Kamyaran)، از شهرستانهای استان کردستان در غرب ایران است.

مرکز این شهرستان، شهرکامیاران است که در ۶۵ کیلومتری جنوب سنندج واقع شده است. جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵، برابر با 105،895نفر بوده است 

تقسیمات کشوری

شهر: کامیاران

  • بخش موچش
    • دهستان امیرآباد
    • دهستان سورسور
    • دهستان عوالان
    • دهستان گاورود

شهر:موچش


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


که رکوک
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 6124 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

کرکوک

کَرْکوکْ (به کردی: Kerkûk)، (به عربی: كركوك)، (به ترکی: Kerkük)، (به سریانی: ܐܪܦܗܐ)، شهری ازشهرهای کردستان در عراق و مرکز استان کرکوک است.

نام 

نام کرکوک بسیار باستانی است. این نام در آغاز به شکل آرافکا یا آراپخا (Arraphka) بود که از زبان هوری باستان آمده و به معنی «شهر» است.


هوریان قومی آسیانی بودند که با گرجی‌ها و لازها هم‌تبارند.

پس از سرنگونی دولت آشور، منطقهٔ پیرامون کرکوک به نام «کورکورا» معروف شد. این نام شاید به نام بابا گُرگُر که امروزه نام چاه‌های نفت کرکوک است در پیوند باشد.


در زمان سلوکیان این شهر را «کرخه د-بث اسلوخ» می‌نامیدند که در زبان آرامی به معنی "ارگ خاندان سلوکی" بود. آرامی زبان میانجی منطقه هلال بارور در آن دوره بود.

در روزگار پارتیان و ساسانیان کرکوک گَرمَکان نام داشت که در زبان فارسی به معنی «مکان گرم» است. این نام همچنان توسط کردهای منطقه و به‌صورت گرمیان استفاده می‌شود.
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


بيانيه صلح وآشتي براي قدرتمندان
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5056 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
سلام عزيزان 

من ميخوام كمي وقت شما رو با ارائه اين نوشته بگيرم كه آيا اين همه كشت وكشتار ارزشش را دارد و به اين مي ارزد كه خون انسان به خاطر بر روي قدرت ماندن بريزه؟

اگر نيمه نگاهي به تاريخ بندازيم واز هابيل وقابيل شروع كنيم كه دست زدن به كشتن همديگه وبيايم و به فرعون وهيتلرو...تمامي قدرتمندان تاريخ نگاه كنيم آيا اين سوال براي شما پيش نمياد كه آنها به كجا رسيدن با اين همه خونريزي وچي نسيبشان شد؟

عزيزان من دنيا باصلح ارزش زندگي كردن را دارد وبدون صلح هيچ ارزشي ندارد چرا قدرتمندان حال از گذشته گان درس عبرت نميگيرند؟چرا به كشتارهاي خود ادامه مي دهند ؟چرا هر كدام به بهانه هاي گوناگون خون انسانها را مي ريزند؟يكي به بهانه اينكه سياسيه واون يكي به بهانه اينكه مسلمان نيست و يكي ديگر هم از قوم غير از خودشه  .آيا واقعا ارزش اين رو داره كه قاتل هم بشيم به بهانه هاي گوناگون؟مگر عزيزان من ما از خداوند بالاتريم كه بيايم از كارهاي خدا انتقاد كنيم وبگيم آن انساني كه او آفريده است نبايد زنده باشد چون بر خلاف ميل ما عمل ميكند ؟پس ما همه محكوم به مرگيم چون بر خلاف دستورات و كارهايي كه خدا دوست دارد عمل ميكنيم.ولي خداوند آنقدر بردبار است كه ميگويد با توبه كردن از بزرگترين گناهان انسان ميگذرد ولي ما انسانها اينچنين نيستيم و فقط براي قدرت خود دست به كشت و كشتار ميزنيم و نميدانيم كه با اين كار چه عذابي گريبانمان را ميگيرد .

من ميخوام عرايضم را به سمت قدرتمداران حال دنيا نشانه بگيرم وبه آنها بگويم كه اي قدرتمداراني كه حال در قدرت هستيد آيا اگرشما در قدرت نبوديد ويكي ديگر به جاي شما در قدرت بود واين رفتارهايي كه شما با مردم فقير ميكنيد با شما ميكردند شما چه مي گفتيد؟اگرشما قدرتمندان حال جاي انساني بوديد كه نميتواند نان شب را براي بچه هايش پيدا كند وزور تازيانه بر سرتان بود چكار ميكرديد؟آيا تمامي ظلم هاي دنيا را قبول ميكرديد وساكت ميمانديد وميگفتيد واقعا كه سياستمدارانمان خوب هستند و براي آنها دعاي خير ميكرديد؟...

عزيزان قدرتمدار حال دنيا بيايد از صدام وبن لادن و...كه تاريخشان دور نيست و در برابر تاريخ مثل اينكه همين الان از قدرت فرو ريختند درس عبرت بگيريد وآيا تحولات خاورميانه را نمي بينيد ؟كه مردم به خاطر ظالمانه بودن حكومت چگونه به صدا در آمده اند؟

ببينيد و هوشيار باشيد وبدانيد كهدنيا براي هيچكس جاودان نيست وفقط نام نيك است كه بجا ميماند ومردم از كساني ياد ميكنند كه نيك باشند وشما قدرتمندان حال چرا بدي تا خوبي هست؟ايا شما دوست داريد با الفاظ خوب با شما حرف بزنند يا با الفاظ ركيك وناخوشايند واي عزيزان قدرتمدار حال دنيا شما آينه هستيد كه تمامي چيزهاي منعكس از شما عملكرد خودتان است وهيچگاه آينه خار را به جاي گل نشان نميدهد.

ميخواهم در آخر عرايزم به تمام مردم دنيا بگويم كه جنگ بس است وصلح ناكافي وبكوشيد براي صلح چون از جنگ هيچ چيز جز كشت وكشتار پديد نمي آيد.

من خيلي كلمات در سينه دارم كه به خاطر ظالميت قدرتمداران اكنون دنيا نميتونم بگم و كاش روزي ما بگذاريم دنيا آروم بشه تا تمامي ناگفته ها رو براتون بگم.


نميخواهم بگويم به اميد دنيايي آرام چون دنيا خودش آرام است اگر ما بگداريم وفقط ما انسانها هستيم كه باعث نا آرامي ميشيم.

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


7تير سالروز فاجعه شيميايي شهرستان سردشت
سه شنبه 18 / 4 / 1391 ساعت 5:33 | بازدید : 5049 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
7روز از تابستان گذشته بود كه مردم سردشت با تحمل گرماي طاقت فرسا زندگي را در اين شهر كوچك مي گذراندند وتا آن روز سردشت در كمتر جاي اين جهان پهناور شناخته شده بود وكمتر كسي به فكرش مي رسيد كه اولين ضهر دنيا شود كه مورد حمله بمباران شيميايي قرار گيرد وتعداد زيادي ازمردمان بي گناه قرباني قدرت طلبي حاكمان منطقه شوند ودر اين روز گرم كه مردم برسركارهاي خودبودند مانند تمايي روزهاي ديگر ناگهان صداي هواپيماهاي عراقي بر فراز شهرشنيده مي شود واين صداها هرچندبراي مردم سردشت آشنا بود ولي اينبار اين صدا فرق داشت وفرقش درآن بود كه صداي مرگ بود وصداي درد ورنج وناراحتي كه مردم اين شهر تا آخرين لحظات عمرخود بايد آن راتحمل كنندوبا اين دردورنج بميرند.

درتاريخ 7/4/1366كه شهر سردشت مورد حملات شيميايي رژيم بحث قرار گرفت تعداد زيادي از مردم اين شهرشهيد شدندوآنان كه جان سالم به در بردند ديگرانساني كامل نبودندوهركدامشان بخاطرناراحتي قسمتي ازبدنشان تاوقت مرگشان درد را تحمل ميكنند وحتئ فكركردنش هم براي كسي كه درداين مردم راديده باشد غيرقابل تحمل است وچه برسد به اينكه درد آن را تحمل كند.

رژيم صدام كه بمبهايي ازقبيل گازخردل وتاولزا و...برسر مردم اين شهر انداخت باعث شدتاكودكان وزنان ومردان بسياري قرباني اين فاجعه تاريخي شوند وباعث شود كه هر دقيقه اززندگي مردم اين شهر مرگي باشد وتحمل دردش هم جاي خود را داشته باشد .

دراين ميان مردم اين شهر باوجود تحمل اين همه دردو مشقت تا كنون امكانات لازم براي زندگي راندارند ومردم اين شهرتابحال هم آبي راميخورند كه هيچ گونه تصفيه اي برروي آن انجام نميشود وبچه هاي اين شهر امكانات تفريحي ندارند واگر پدرومادري بخواهند لحظاتي خوش رابراي فرزندان خود مهياكنند نمي دانندكجا بروند؟واين شهر كه اولين شهرشيميايي جهان است بيمارستانش 5كيلومتراز شهر دوراست وباوجود اين راههاي پرپيچ وخم كه اگرانسان سالم هم باسرعت از آنها عبوركند مريض ميشود چه برسد به اينكه مريضي بدحال را انقال داد به بيمارستان و تا به بيمارستان ميرسد بايد خدا به اورحم كند.واقعا هركس وضعيت بيمارستان اين شهر راببيند اولين فكري كه به ذهنش ميرسد باوجود اين همه مردم شيميايي اين است كه دولت سياست انقراض جانبازان اين شهررا در پيش گرفته وهيچ كس نيست اگركمي عاقلانه به اين موضوع فكركندبه نتايج جالبتري ميرسد .اين شهر به راستي باوجود1.محروميت بخاطرمرزي بودن2.اولين شهر شيميايي جهان ميتوان به صراحت تمام گفت كه هيچ امكاناتي ندارد واز طرف دولت به آن هيچ گونه توجهي نشده واگرگروههاي خارجي به اين شهربيايند به حال آن مي خندندوهرچند كه تا بحال هم به ريش اين شهر ومردم آن خيلي خنديده اند اما واقع امر اين است مردم سردشت نيازبه اين ندارند كه مردم به آنان بخندد بلكه به اين نياز دارند با آنان همدردي كنند ولحظات شادي داشته باشند نه اينكه غصه آن را داشته باشند كه اگرمهماني به اين شهر مي ايد تمامي جاهاي شهررانبيندوازآنان نپرسد پارك شهر كجاست؟بيمارستان كجاست؟

اگراين 7تير در خاورميانه نبود ودر جاي ديگري از جهان بود از آن سمبولي مي ساختند كه ديگراز ياد جهانيان نرود ولي بازهم خداراشكر كه ميتوانيم زندگي كنيم وهرچندبازور هم شده نفس بكشيم.

كاش 7تير ازيادها نرود وديگرتكرار نشود.

مردم شهر من نمي گويند آب پاك وبيمارستان وامكانات رفاهي نداريم بلكه ميگويند هيچ چيز نداريم .

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قلعه گیلانغرب
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 4913 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

                                      



|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


خلاصه ای از گیلانغرب
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 4984 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
شهرستان گیلانغرب در غرب استان کرمانشاه قرار دارد .این شهرستان حدود هفتاد هزار نفر جمعیت دارد و  تمام مردم این شهرستان شیعه هستند و با زبان شیرین کردی کلهری صحبت می کنند.

قدمت این شهرستان به دوران اواخر حکومت قاجار بر می گردد و قبل از آن با عنوان امله از آن یاد شده است.وجه تسمیه آن این است که در سفر رضاشاه در سال ۱۳۰۹به منطقه ،طبیعت این  شهر را شبیه به جنگل ها و طبیعت گیلان شمال می داند به همین دلیل اینجا را گیلانغرب می نامد.

شهرستان گیلانغرب مرکز ایل بزرگ کلهر می باشد و در تحولات منطقه در طول تاریخ نقش موثری داشته است و مردمان این شهر ثابت کرده اند که سربازان بی ادعای نام ایران هستند وبارها در موقع به خطر افتادن نام ایران جان خود را بدون منت تقدیم این آب وخاک کرده اند.

در دوران مشروطیت،جنگ جهانی اول ،جنگ جهانی دوم و دفاع مقدس این مردمان از خود رشادت وفداکاری به خرج داده اند و وطن دوستی خود را زبان زد خاص وعام کرده اند تا جایی که در جنگ تحمیلی از طرف مقام معظم رهبری به عنوان دومین شهر مقاوم کشور نایل گشتند. 

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نگاهی بر تاریخ ایل کلهر
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 5632 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
ایل کلهر از جمله بزرگترین ایلات کشور می باشد که همواره سیر حوادث و رویدادهای فراوان بوده است.همواره مورخان از شکل گیری این ایل در دوره صفویه یاد میکنند و تا قبل از آن نامی از ایل در اسناد وکتب نبوده است .در دوره صفویه کلهر ۵۰۰نفر جنگجو را برای حکومت آماده و به عنوان یاساقی تحویل این حکومت  داده است.ایلخانان کلهر در دوره صفویه ذوالفقارخان در بغداد وبعد از ایشان منصور وشهباز در ماهیدشت ونیزپلنگان در کردستان (مریوان)بوده است.در دوره افشار نیز مردمان کلهر در خدمت حکومت بوده اند و حتی افرادی از ایل در لشگر کشی های نادر در رکاب شاه افشاری بوده اند.در دوره زند ایل کلهر از قدرت وافر وبالایی برخوردار بوده است و مرکز این ایل در شهر ایوان غرب بوده است وایلخان علیخان کلهر بوده است.در سفر کریم خان زند به منطقه طی یک ازدواج سیاسی شاه زند با قدم خیر دختر محمدخان کلهر و برادرزاده علیخان ازدواج میکند و تعدادی از سواران جنگی ایل کلهر را با خود به شیراز می برد.در دوره قاجار حکومت کلهر در دست خاندان حاجی زادگان و یاوری بوده است که آنها افرادی خوش نشین بودند و مرکزیت کلهر را به کرمانشاه بردند.پس از این خاندان این داوودخان از تیره عبدالمحمدی بود که با تسلط وپیروزی بر ۳رقیب خود یعنی اکبرخان سیاه سیاه ،والی پشتکوه ونعمت الله خان شیانی بر قدرت ایل کلهر نشست و با تشکیل کنفدراسیون غرب خود را در راس هرم قدرت غرب کشور قرار داد.او در ابتدا در پی حمایت از مشروطه علیه سالارالدوله قشون کشی کرد و او را در نهاوند شکست داد اما بعدا بنا به دلایل مختلف به سوی سالارالدوله گرایش پیدا کرد و به مخالفت با مشروطه پرداخت و سرانجام در سال ۱۲۹۱ همراه با پسرش علی اکبر خان سردار جنگ در جنگی در نزدیکی صحنه با اسلحه  ماگزیم (۶۰تیر) کشته شد .پس لزداوود خان سلیمانخان با لقب امیراعظم ثانی به حکومت کلهر رسید .در دوران ایشان جنگ جهانی اول رخ داد که عباس خان امیرمعظم برادر زاده اش در طی دو جنگ توانست قوای روس را شکست دهد و آنها را از کنگاور فراری دهد.سرانجام سلیمان خان به دست دیگر برادرزاده اش پاشا خان کشته شد و عباس خان به قدرت رسید اما دیری نپایید که عباس خان گرفتار طله رضا خان شد و. به مدت ۱۳سال در زندان دژبان و قصرقجر اسیر شد.در این دوران اعظمی سرپرستی کلهر را بر عهده داشت و۳جنگ مهم از جمله درگیری با قوای بریتانیا در جنگ جهانی دوم ونیز خدماتی همچون ساخت مدرسه کورش کبیر و کارخانه پنبه را در کارنامه خود به ثبت رساند.سرانجام ایشان نیز در سال ۱۳۲۱به دست باجناقش هژبر کشته شد و دوباره با آزادی عباس خان و تغییرسلطنت قدرت در دست امیر مخصوص قرار گرفت و۳دوره متوالی به عنوان نماینده مردم کرمانشاه در ادوار ۱۴-۱۵-۱۶مجلس شورای ملی انتخاب گشت و سرانجام در سال ۱۳۳۴در فرانسه و طی توطئه محمدرضا شاه به قتل رسید واز آن پس قدرت کلهر به دست کلانتران محلی افتاد.

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


مورت گیلانغرب
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 5673 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


پینه های جبران ناپذیر دوران دفاع مقدس بر پیکره گیلانغرب
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 4777 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
شهرستان گیلانغرب از جمله شهرهایی بوده است  که در دوران جنگ تحمیلی مورد تهاجم و بی رحمی های سربازان بعثی عراق قرار گرفته است  و در طول ۸سال دفاع مقدس شاهد شهادت و جانباز شدن بسیاری از جوانان رشید این دیار بوده است.حقیقتا در طول جنگ ایران و عراق پینه های جبران ناپذیری بر پیکره ی شهر وارد گشته  که تا ابد این پینه ها ترمیم نمی شوند و آثار آن همچنان بر پیکره شهر نمایان است. شاید بعد از جنگ تحمیلی خسارات مالی تا حدی جبران گشته اند و ویرانی ها درست شده باشند اما هیچ وقت قلب مادر داغ دیده ای که هنوز پیکر پرپرشده ی پسر ۱۹ساله اش را به تصور می آورد، ترمیم نمی شود و تمام دنیا برای او پسرش نمی شود.هیچ چیز برای جوان گیلانغربی تلخ تر از لحظه ی اسیر شدن پدرش نیست .هنوز که هنوز است مردم دیره از بمباران شیمیایی دیره در سالهای جنگ رنج می برند و آثار آن  بمباران هنوز روی اعصاب،قلب و عروق،ریه و تنفس آنها اثر دارد .آیا تمام دنیا برای یک جانباز به پاهای قطع شده اش می شوند؟این ها فقط بخشی از صدمات جنگ بودند و از شهادت نخبگانی همچون شهیدان قلی پور،خوشروان،بسیطی،شعله ور،حسین پور و...می گذریم کسانی که شاید امروز بودند حد کم محسن رضایی ها و یا احمدی نژاد هایی بودند که مثل شهادتشان باعث سرافرازی بیشتر نام گیلانغرب همیشه قهرمان می شدند.

نشان این افتخارات آن جاست که مقام معظم رهبری شهر ما را دومین شهر مقاوم کشور می نامد و میگوید:((برای من یک افتخار است که با مردم شهیدپرور و سلحشور گیلانغرب دیدار کنم.))

مردم گیلانغرب همواره پیرو خط ولایت بوده اند و مجاهدان همیشگی نام ایران اسلامی بوده اند و خواهند بود.

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


الگوی ایثار(بخشی از زندگی شهید صفر خوشروان)
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 4814 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 

شهید صفر خوشروان از شهدای نامی در جبهه های حق علیه باطل گیلانغرب میباشد که در سال 1334در شهرستان گیلانغرب دیده به جهان گشودند و از همان دوران کودکی نشان داد که انسانی خلاق و با تفکر است .در دوران تحصیل از بهترین دانش آموزان بوده وهمیشه شاگرد اول مدرسه بوده است.او در دوران مدرسه خود را به عنوان دانش آموزی خلاق ومبتکر ثابت کرده بود .در سال سوم راهنمایی بوده است که با توجه به علاقه اش به کارهای فنی یک ماشین دروگر می سازد و این ماشین مانند کمپاین  حرکت می کند و درو میکند ،این جریان نبوغ ذاتی و استعداد صفر را نمایان می کند.ایشان در دوران دبیرستان نیز یک بار با کمترین وسایل اقدام به ساخت هلی کوپتر (هواپیما)کوچکی میکند که به هوا می رود و پرواز میکند.

شیرمحمد گودرزی از معلمان شهید صفر می گوید:هوش صفر منحصر به فرد بود و او همیشه در نمراتش خیلی با بقیه اختلاف می انداخت و از آنها بسیار زرنگ تر بود.

صفر خوشروان در آغاز جنگ بنا به عرقش به وطن وارد جبهه شد و با توجه به تیزی و قدرت خارق العاده وی در هنگام درگیری ها عملیات های مهمی با فرماندهی ایشان اجرا می گشت .او سربازی بود که فقط عشق به انقلاب و امام به میدان روانه اش کرده بود و از هر لحاظی ثابت کرده بود که حاضر است جانش را در راه حفظ ناموس و شرافت وطنش هدیه کند .

احمد شیرزادی در کتاب اوج عشق می گوید:((در تابستان1360به مدت 5ماه صفر از گردان دور بود و فقط خودش و مسئولین سپاه خبر داشتند که در این مدت کجاه رفته و چه کار میکند اما  بعدها فهمیدم که شهید خوشروان در این مدت مخفیانه به قلب دشمن رفته گاهی تا 30کیلومتری استحکامات دشمن نفوذ می کند.او با سرسختی و مقاومت زیاد گاهی 5تا10روز در شیارها ودره ها و سنگها می ماند واز دشمن اطلاعات می گیرد و با دوربین عکاسی خود از تجهیزات دشمن عکس می گیرد تا اینکه سرانجام بعد از مدت 3ماه مقدمات عملیات مطلع الفجر را فراهم می کند.))

ایشان سرانجام در تاریخ 31خرداد1361ودر ساعت۳۵/۱۳دقیقه ظهر و در حال خنثی کردن مین و بر اثر انفجار یک مین لبیک می گوید و به سوی معبودش پر می کشد.

روحش شاد ویادش گرامی...

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


الگوی مقاومت(بخشی از زندگی نامه جاسم عبدالمحمدی آزاده نمونه کشور)
جمعه 14 / 4 / 1391 ساعت 3:42 | بازدید : 5776 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
جاسم عبدالمحمدی آزاده برتر کشور در سال ۱۳۰۸در شهرستان کرند غرب دیده به جهان گشود.۴۰هکتار زمین داروندار پدرش بود،۱۶ساله بود که پدرش را از دست داد و شروع به فعالیت بازرگانی کرد و همراه با دوستانش از کشور عراق پارچه و چای می آورد.با شکل گیری نهضت جمهوری اسلامی و تبعید  آیت الله ربانی به شهر گیلانغرب با ایشان آشنا شد و از جمله محدود یاران و دوستان او در امر پخش اعلامیه ها و سخنرانی های امام خمینی (ره)در شهرستان گیلانغرب بود.فعالیت های جاسم بیشتر شد و ماموران ساواک به دنبال او افتادند و سرانجام در سال ۱۳۴۴برای اولین بار بازداشت شد و به اصطلاح سابقه دار شد،از او ۱۰۰پاکت فشنگ کلت گرفتندو راهی زندان شد.در سال ۱۳۴۹برای دومین بار گرفته شد و این بار او را به جرم حمل اعلامیه های امام خمینی گرفتند و۶ماه در زندان کرمانشاه ممنوع الملاقات شد۰چند ماه پس از آزادی، مجددا به جرم خروج غیرمجاز از مرز محکوم به ۵ماه زندان شد.در سال ۱۳۵۳به دستور آیت الله ربانی به عراق می رود و ۱۸ قبضه اسلحه کمری ایتالیایی با قیمت قبضه ای ۲۴۰تومان از آنجا می آورد ولی توسط نیروهای ساواک شناسایی و به ۲سال زندان محکوم می شود. در تاریخ ۶بهمن ۱۳۵۷ از مرز رد می شود و به خانه ی شیوخ مندلی می رود و از آنها تقاضای کمک می کند ولی آنها با نامردی تمام جاسم را تحویل دادگاه بغداد می دهند.ولی سرانجام با پیروزی انقلاب و با پیگیری های وزارت کشور آزاد می شود.جاسم شاهد شهد شیرین پیروزی انقلاب است که عراق به ایران حمله می کند و او درسال ۱۳۵۹در ذهاب دستگیر و۱۰سال دیگر از عمرش را در زندان های رمادیه عراق می گذراند و به این ترتیب دین خود را نسبت به انقلاب و امام ادا می کند.در کتاب از پشت سیم های خاردار به نقل از جاسم عبدالمحمدی آمده است:((روزی عراقی ها تمام اردوگاه را پاک کردند و با چیدن غذاهای جورواجور روی سفره ی بزرگی که آماده کرده بودند ما را خوشحال کردند که شاید بعد از سالها به ما یک غذای کامل بدهند.جاسم در میان تمام غذاها تنها کاسه ماست را برگزیده بود تا وقتی که اجازه ی خوردن صادر شد،به سراغش برود.چند وقت بود که ماست نخورده بود.اما عراقی فقط از سفره ی غذا و اسرایی که کنارش بودند فیلم برداری کردند و بعد هم همه را به اتاق هایشان برگرداندند.و او و تمام اسرا فقط به آن همه غذا نگاه کردند و هیچ وقت مزه ی آنها را نچشیدند .پس از این واقعه جاسم به همسرش نامه ای نوشت و از او خواست تا به همه ی اهل محل ماست نذری بدهد.))

مدال این همه خدمت جاسم به انقلاب در سال ۱۳۸۷در دومین کنگره فجرآفرینان به او اهدا گردید که از طرف رییس جمهور جناب آقای دکتر احمدی نژاد به عنوان یکی از ۳۰آزاده نمونه کشور انتخاب گشت.

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


به نسل جدید نقاشان کُـرد امـیدوارم
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 4571 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

گزارش گفتگویی با نقاش کرد استاد »مصطفی شیرزاد«

 فیض اله پیری:»"همه امیدهای من در نقاشی خلاصه می‌شود و تا لحظه‌ای که زنده بمانم، دوست دارم هنر نقاشی را ادامه دهم«". این گفته یکی از پیشکسوتان سنت پسند نقاشی کرد است که سالهاست در کنج خانه‌اش به دور از هیاهوی زندگی شهری، عاشقانه به کار خود ادامه می‌دهد و در عصری که همگان با بهانه و بی‌بهانه از زندگی گله‌مند هستند، می‌گوید: »"خوب خوبم، اوضاع رو به راه است"«.
استاد "مصطفی شیرزاد" را اهالی هنر به خوبی می‌شناسند، نقاش نازک خیال و هنرمند سنت گرا که فرهنگ و زندگی جامعه خویش را در قالب تابلوهای نقاشی تجسم کرده است، نقاشی رئالیسم و به غایت ناتورالیسم. برای شناخت و بلکه بازشناسی این هنرمند 70 ساله باید گذشته‌های نقاشی کردستان و از جمله استاد »"عبداله خان ناهید"« را دیگربار یادآوری کرد. از این استاد به مثابه نخستین نقاش کلاسیک منطقه کردستان یاد می‌شود. هنگامی که ناهید در 84 سالگی دعوت حق را لبیک گفت، شیرزاد بیشتر از چهار سال سن نداشت. استاد مصطفی شیرزاد

عبداله خان این هنر را به »"فیض اله خان«" برادرش که 12 سال از او کوچکتر بود، منتقل کرد و فیض اله خان نخستین استاد مصطفی شیرزاد محسوب می‌شود.
عبداله خان با »"آشتیانی"« که شاگرد استاد »"کمال الملک"« نقاش نامی ایرانی بود، حشر و نشر می‌کرد. آنگونه که شیرزاد برای سیروان بازگو می‌کند، چهار تابلو از عبداله خان ناهید نقاش نامی کرد، اینک در کنار تابلوهای کمال الملک در مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود. او این نکته تاریخی را به نقل از »"احمد قاضی"« پژوهشگر مهابادی که همسرش خواهرزاده فیض اله خان است، روایت می‌کند. فیض اله خان پسرعموی مادر و پدر استاد شیرزاد »"حسین شیرزاد"« است که در کودکی استعداد مصطفی را کشف کرد.
شیرزاد امروز تنها خاطرات غبار گرفته‌ای از آن دوران دارد و می‌گوید: »"نقاشی در پنج سالگی در من تولد یافت. خطوطی بدون هدف می‌کشیدم و در اثر تکرار، این خطوط شکل‌های خاصی به خود گرفت. ماموستا فیض اله خان از هفت سالگی استعداد مرا شناخت و تحت آموزش خودش گرفت".«
شیرزاد، نقاشی‌را جدی‌تر پی می‌گیرد و به علت انتقال پدرش در سال 1328 به تبریز کوچ می‌کند به دنبال آنکه فیض اله خان ناهید بعد از دو دوره نمایندگی مردم سقز در مجلس شورای ملی فراغت می‌یابد و به زادگاه خود باز می‌گردد، شیرزاد نیز در فصول تابستان به سقز می‌آید و آموزش نقاشی را در روستای »قوله بلاغی« -مابین سقز و بوکان- پی می‌گیرد. رشد چشمگیر استاد شیرزاد در زمینه نقاشی، به گونه‌ای است که در سال 1338 در بین دانش‌آموزان آذربایجان شرقی و غربی رتبه اول و سال بعد نیز در استان آذربایجان غربی نیز رتبه اول را به دست آورد. در اردوی سراسری رامسر نیز در همان سال رتبه سوم کشور را کسب کرد و به گفته خودش نقشی مهم در پیشرفت او داشت.
یک سال بعد از استخدام در کارخانه قند پیرانشهر و انتقالش به سازمان اقتصاد و دارایی، از طریق بورسیه به بلژیک رفت و فرصتی شد تا در آنجا با آثار نقاشان اروپایی همچون "»رامیرند"« و نیز سبکهای مختلف نقاشی آشنا شود؛ اما خود سبک های رئالیسم، ناتورالیسم و رمانتیسم را می‌پسندد و این سبکها را برای انتقال اندیشه‌های بومی نگاری مناسب می‌بیند.
استاد که سال 48 با دختر عمویش ازدواج کرده بود، سال 1354 به اداره فرهنگ و هنر مهاباد منتقل و کارشناس نقاشی و مجسمه‌سازی شد. او در این مدت همچنین در شهرهای ارومیه و مهاباد نقاشی و طراحی را تدریس می‌کرد.
او مدتی کوتاه هنر آواز و تئاتر را نیز دنبال کرد که نتیجه آن آشنایی و همنشینی با استادانی چون »"سید رحیم قریشی"«، »"محمد ماملی"«، »"عزیز شاهرخ"« و »"محمد ناهید"« و دیگران بود.
وی در سال 1362 سرانجام به بوکان بازگشت و مدت 17 سال ریاست اداره دخانیات این شهر را عهده دار بود و در سال 1379 بازنشسته شد. در تمام سالهای کاری و به ویژه بعد از فراغت از کار، نقاشی را چون بخشی و بلکه عین زندگی پنداشته و آن گونه که برای سیروان می‌گوید، دوست دارد تا آخرین لحظه عمر نقاشی را دنبال کند.
نقاشی‌های او بازتاب زندگی جامعه کردنشین است و زندگی اولیه، فرهنگ مردم‌شناسی و جامعه پیرامونش را به تصویر کشیده است.
شیرزاد را باید یکی از فعال‌ترین استادان مناطق کردنشین دانست که شیوه آموزش کودکان را به صورت جدی پیگیری کرده و طبقه همکف خانه‌اش را نیز به همین کار اختصاص داده است.
می‌گوید از کنجکاوی و استعداد شاگردانش لذت می‌برد و اینک که به سن کهولت رسیده، چند نفر از شاگردانش که به مرحله استادی رسیده‌اند، کلاسها را با نظارت خود اداره می‌کنند.
از شاگردانش حداقل شهریه را می‌گیرد و به ویژه افراد بی‌بضاعت از پرداخت آن معاف هستند. در احوالپرسی نخست از »"ضیاءالدینی‌"ها« (هادی و مهدی) و »"فردین صادق ایوبی"« می‌پرسد و آنان را نقاشان صاحب سبک کردستان می‌داند.
او در گفتگو با سیروان این نکته را نیز مورد تاکید قرار می دهد: »به نسل جدید نقاشان کرد امیدوارم«
استاد که روزگاری با ماموستا »"هه‌ژار«"، »"هیمن"«، »"محمد نوری«" (عطری) و »"عباس حقیقی"« نشست و برخاست داشته، عکسها و خاطراتی از آن دوران دارد که برایش ماندگار و شیرین است.
می‌گوید: »"روزی ماموستا هه‌ژار به خانه ما آمد. وقتی تابلوها را دید، گفت: همسرت را صدا بزن. به همسرم گفت: این خانه بهشت است، چون تمام فرهنگ کردی در تابلوهای آن منعکس شده است.
گفتم: استاد منزل و آثار هنری پیشکش. گفت: این نقاشی‌ها قیمت ندارد. به هنگام خداحافظی بدون اینکه متوجه شود، تابلویی را در میان وسایلش گذاشتم. بعدها گفت: تو بزرگترین هدیه را به من دادی«."
شیرزاد می‌گوید: »"وقتی به خانه ماموستا هه‌ژار در کرج رفتم، دیدم تابلو را در خانه‌اش آویزان کرده و می‌گوید: دوست دارم این تابلو همیشه روبرویم باشد"«.
شاگردان استاد شیرزاد که بسیاری از آنها به مرحله استادی رسیده‌اند، بزرگترین افتخار او هستند. چنانکه خود می‌گوید به این شاگردها خوشبین و دلخوشم. عمده کلاسهای او اینک در فصل تابستان برگزار می‌شود و استاد این روزها به دنبال آن است که سلسله نمایشگاههایی در داخل و خارج برگزار کند.
یکی از شاگردان او که 9 سال دارد، اخیرا به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته که بهانه‌ای شد تا شبکه دوم تلویزیون ایران به دیدار استاد شیرزاد برود. به علاوه این اواخر فیلمی با موضوع استاد شیرزاد تهیه شد که حدود 50 بار از شبکه‌های مختلف تلویزیونی بازپخش شد.
شیرزاد می‌گوید: هنرمندان واقعی به واسطه اینکه دردهای جامعه را در آثار خود منعکس می‌کنند، دردمند هستند و هیچگاه زندگی شیرینی نداشته‌اند؛ اما این دردها از نظر استاد شیرزاد دردهایی آشنا هستند؛ دردهایی لذت بخش و شیرین.

منبع:http://www.sirwanweekly.com/Default.aspx?TabId=58&nid=17486

سایت استاد شیرزادhttp://www.shirzadart.com/

برچسب‌ها: "kalhorكلهرسقز , khansaqez" ,


|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


زوون له وه ر اثر جدید حسین صفامنش
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 6089 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 

این اثر را در سایت صفامنش می توانید دانلود کنید

http://safamanesh.com/

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


گزارش دیدار با ابراهیم یونسی در روزنامه روزگار
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 5033 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

روزهای افسر قلم به دوش

گزارش دیدار با ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم پیشکسوت

 

فیض اله پیری:هنگامی برای دیداری کوتاه ، میعاد با ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم پیشکسوت درعصری سرد و خشن زمستانی تحقق یافت و خود را در میان کوچه  پس کوچه های عباس آباد تهران یافتم ، همه لحظات نخستین دیدارم درهفت سال پیش با این افسر قلم به دوش در ذهنم تکرار شد؛ آنجا که ابراهیم یونسی در طبقه سوم آپارتمانی در مقابلم ظاهر شد و در آنی« زمستان بی بهار» ش را برای سومین بار کردم. دانه های درشت و کشیده باران از آسمان خشمگین فرود می آمد، شلاق گون بر دیوار و شیشه پنجره سیلی می نواخت و پیری دنیا دیده با سخنانش مرا به دنیایی دیگر می برد. اما واقعیت دیدار اخیر نه آن گونه بود که انتظار داشتم. در باز شد و خبری از یونسی نبود. پیرمرد نیم خفته و نیم هشیار در رختخواب غنوده بود. چهره ای تکیده و نسبتا رنگ پریده در بستر و گویی  شکفته از دیدار همولایتی هایش. از رختخواب بلند می شود و همسرش را چون پروانه ای در کنار خود می بینید و سه نفر خیره به خود که به عیادتش آمده اند و احوالش را می پرسند: من ، دکتر جلال جلالی زاده  نماینده پیشین کردستان در  مجلس ششم و سامان عباسی، عکاس باشی مترصد با صدای شصتی دوربینش.

یونسی از وضعیت هنر در کردستان می پرسد: موزه کردستان را کجا ساخته اند؟ اوضاع فرهنگ و هنر چگونه است؟ سپس سراغ استادان « عبدالحمید نعمتیان» نازک کار نامی و دوست قدیمی  و « محی الدین حق شناس» شاعر مردم شناس  سنندجی را می گیرد که چون اند؟( به من بگوئید احوال گل به بلبل داستان سرا را )

گذشته های دور، بلکه برخی رویدادهای دیروزین را نیز به خاطر نمی آورد؛ نه دیدارهای گذشته، نه گفتگوهایی که با او داشتم و نه آخرین کتابی که ترجمه کرده است. با این حال هنوز کنجکاو و نسبتا هشیار؛ چنانکه گاهی گفتگوهای دو گانه اطرافیان را به پرسش می گرفت. عکس قاب گرفته مجسمه  یونسی را که استاد « هادی ضیاءالدینی» نقاش و مجسمه ساز سنندجی در قالب پروژه مشاهیر کرد ساخته، به او هدیه می کنیم. شوق سپاس در چهره اش نمایان و همانجا با استاد مجسمه ساز تماس تلفنی حاصل می شود و یونسی متشکر از استاد مجسمه ساز:« خیلی متشکرم. خیلی ممنون. دست شما درد نکند. . . »

 

پرسشهای ما از امروز و دیروز - با احتیاط - ادامه پیدا می کند، مبادا که خسته  شده باشد. از خاطرات و واقعیتهای زندگی ، سوارکاری را دوست دارد:« بهترین سوارکار ارتش بودم، اما بعد از قطع یکی از پاهایم ادامه ندادم . . . ». جلالی زاده شعری کردی برایش می خواند و یونسی متعاقب می گوید:« این شعر "حاجی قادر کویی" است». بحث را پی می گیرد و ناراحت می شود که چرا « بعد از 70 سال هنوز دیوان کامل "شیخ رضا طالبانی" چاپ نشده است»؟!

یونسی دیگر در اتاق کارش نیست و قلم و کاغذ را تعطیل کرده، کتابخانه و قلم را با عکسهایی از نویسندگان بزرگ چون "محمود دولت آبادی" و " احمد محمد" و اقربای نسبی تنها گذاشته و رها کرده ؛ اتاقی که روزگاری یونسی در آن میزبان بزرگان ادب دوست و سیاستمدارانی از نماینده مجلس گرفته تا رئیس جمهوربوده است.  

 

یونسی را در تهران معمولا با نام مترجم و (نگاه شمال – جنوبی) "قصه نویس بومی "می شناسند. در کردستان  او را نخستین استاندار کردستان و نویسنده ای که از کردها نوشته است می شناسند و شهرتش نزد سیاسیون بیشتر به خاطر فعالیتهای اجرایی در سمت استاندار کردستان و نیز فعالیت در قبل از انقلاب است. اما یونسی ترکیبی از همه اینهاست؛ نویسنده، مترجم، منتقد و خاص منتقد رفتار سیاسی رهبران کرد و البته دکترای اقتصاد در سوربون فرانسه. به سال 1305 در شهرمرزی بانه تولد یافت و سال 24 وارد دانشکده افسری شد. یونسی در جریان شکست کودتا علیه رژیم شاه حکم اعدام،اما به خاطر داشتن یک پا، درجه ای تخفیف گرفت و به او زندان ابد دادند و سرانجام بعد از 7-8 سال آزاد شد و نویسندگی را جدی تر پی گرفت. یونسی 85 ساله بیش از 80 اثر در زمینه  رمان( که عمدتا موضوع کردستان دارند)، ترجمه رمان، تاریخ، تئوری داستان وادبیات قاره ها منتشر کرده و بیشتر عقاید خود را در رمانها و مقدمه ترجمه هایش بیان کرده است. از ترجمه های او می توان به رمانهای« جود گمنام» ، « تس دور برویل» و« به دور از مردم شوریده» ( از آثار تامس هاردی) ، « آرزوهای بزرگ» (چارلز دیکنز)، « تاریخ معاصر کردها» ( مک داوال) و « اسپارتاکوس» اشاره کرد. « زمستان بی بهار»( بیوگرافی نویسنده)، « دعا برای آرمن» ، « دلداده ها» و رمان مشهور وبس تأثیرگذار و دردناک « مادرم دوباره گریست» از جمله داستانهایی است که از قلم او تراوش کرده اند. یونسی  موفقیت خود را مدیون همسر مهربان خود می داند که به گفته خودش بار آثار او را  خوانده و نقد کرده است:« .. والله».

 

 عجمیان، بیشتر از بومیان، این نویسنده و مترجم پیر را می  شناسند و تکریم کرده اند. گرچه همواره از دست ممیزی می نالیده و برهمین اساس دیدار اخیر مسئولان وزارت ارشاد نیز اندکی برایش سوال برانگیز است ، اما متواضعانه و به دور از جنجال و هیاهو« در نیستی کوفت تا هست شد».

تکریم یونسی، امروز ضروری و فردا خیلی دیر است. نصب مجسمه این نویسنده شهیر در کردستان- بلکه تهران- ، برگزاری جایزه ادبی از جمله جشنواره داستان نویسی مشهور زادگاهش ونامیدن اماکن عمومی به نام او کمترین حق این خادم ملک و میهن است.

 

 در زادگاه یونسی نه برنامه ای به یاد او برپا شده  و نه  جا و مکانی به نام اوست. او بیمار و برای بازیابی سلامتی اش به شدت نیازمند دمیدن دو باره روح زندگی زادگاه و آب و هوای  بانه در کالبدش است. بی مناسبت نبود در خلال گفتگوها، همسر یونسی، لبخند نویسنده پیر را تشدید کرد وگفت: « یونسی! همشهریهایت را دیدی، شارژ شدی»! دعا برای ابراهیم، نیاز امروز نویسنده« دعا برای آرمن» است، بویژه وقتی مطمئن سوی در جریان دیدار ما، یونسی  علیرغم چند بار قلم به دست گرفتن، حتی نتوانست کتابی را برای یکی اقربای نسبی امضا کند. این است روزگار حزین نویسنده و مترجم بی ادعا.

 

منبع: روزنامه روزگار / شماره 1600/ تاریخ 11/10/1390

 

خطوط برجسته در گزارش روزنامه حذف شده است

 

 ....................................................................................................

روزنوشت ضمیمه:عصر روزجمعه بالاخره رفتم ابراهیم یونسی را دیدم، به اتفاق آقای دکتر جلالی‌زاده و یکی از دوستان عکاس؛ به سختی اجازه دادند، چون بیمار بود و نا خوش احوال. از روزهایش پرسیدم. خیلی مسائل از جمله دیدارهای گذشته و آخرین کتابی را ترجمه کرده بود به یاد نمی آورد. گفتم چه عجب وزارت ارشاد یاد شما افتاده و به دیدنتان آمده اند؟! برای خودش هم سوال بود.

همه بدانند که او به آب و هوای طبیعت بانه شهر زادگاهش در کردستان نیاز دارد، اما او حتی به این مسئله هم محتاط است یونسی حرفهای زیادی برا گفتن دارد و هنوز در کتابهایش «اندوه دل نگفته است الا یک از هزاران». امیدوارم کسی پیدا شود و او را به بانه بیاورد. همسرش چون شمع اطراف او بود. دست آخر هم کاک آزاد پسرش و عروسش آمدند.

کاک هادی ضیاءالدینی مجسمه‌اش را ساخته و عکس او را به یونسی دادیم. خیلی خوشحال شد. همانجا با استاد مجسمه ساز تماس تلفنی حاصل شد و یونسی از کاک هادی تشکر کرد. همسرش می گفت: یونسی همشهریهایت را دیدی شار‍ژ شدی! همینطور بود. کمی شکفت!.

دوکتاب به من دادند که به عموزاده یونسی بدهم اما او حتی نوتوانست آنها را امضا کند. این است حال و روز نویسنده و مترجم شهیر ایران.

بارها به دانشگاه کردستان و دیگران دولتی و مردمی برای برگزاری مراسمی پیشنهاد کردم اما هنوز عملیاتی نشده است. تکریم یونسی امروز لازم و فردا خیلی دیر است!

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


ابراهیم یونسی در گذشت
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 5166 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

ابراهیم یونسی نویسنده زرین قلم و مترجم سرشناس بانه‌‌ای در گذشت. امروز کاک آزاد پسراستاد یونسی برایم پیامک فرستاد:پدرم تمام کرد!

در پست قبلی گزارش دیدار من با یونسی آمده است

این هم گفتگویی با خبرگزاری کتاب در باره یونسی

http://www.ibna.ir/vdcf11dymw6d0ja.igiw.html

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ابراهیم در آغوش آربابا
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 5261 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

یادی از ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم فقید کرد

فیض اله پیری:از آخرین دیدارم با ابراهیم یونسی کمتر از دو ماه می‌گذرد. بیماری او را از پای درآورده بود و رمق و نای گذشته را نداشت. اما همچنان کنجکاو از فرهنگ و موزه‌‌های کردستان می‌پرسید و سراغ بزرگان فضل و فرهنگ را می‌گرفت.

در این مدت هرازچندی با تنها پسر استاد در تماس بودم و پیگیر مراسم گرامیداشتی برای پیر ترجمه و داستان؛ از جمله آنکه یک روز قبل از مرگ از نهادی که برای تکریم یونسی اعلام آمادگی کرده بود، از آخرین تلاشها خبر گرفتم و خلاصه‌ای از شایستگی‌های یونسی را فاکس کردم. خانواده یونسی از طرفی می‌گفتند امکان حضور خودش وجود ندارد، اما خودشان برای حضور در این برنامه اعلام آمادگی کرده بودند. از طرفی نصب تندیس استاد نیز در زادگاهش مطرح شده بود؛ ...بماند!

اما 48 ساعت از این رویدادها نگذشته بود که آزاد فرزند استاد برایم پیام کوتاه و دریغ آلودی فرستاد: »پدرم تمام کرد«! ساعت به چهار عصر چهارشنبه نزدیک می‌شد. در آنی خبر تمام خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها را درنوردید. نفس در سینه‌ام حبس و همه رشته‌هایمان برای برنامه یونسی پنبه شد.

کنجکاوی خبرنگارانه مرا با یونسی آشنا کرد و از سال 84 به بعد بارها به دیدارش رفتم و از او درباره از گذشته و زندگی آثارش می‌شنیدم؛ آثاری که آمیخته و آلوده به فرهنگ هموطنان کرد بود و تلاشی طاقت فرسا در آنها نمود عینی دارد تا بلکه ارتباط خطه کردستان را با مام میهن بیشتر کند. به گواه آثار و منتقدینش او از قلم شیوا و نمکینی برخوردار و به شیوه‌ای خاص طنز را چاشنی آثارش کرده بود. یونسی اگرچه برای نسل جوان کمتر شناخته شده بود، اما به دور از هیاهوی رسانه‌ها و زندگی شهر، کنج اتاق کارش را بهترین مکان برای اثبات کیستی خود می‌دانست و همانجا چنان شب و روز را به هم پیوند داد که نتیجه آن بیش از 80 اثر، رمان و ترجمه است. در سه حوزه تالیف رمان، ترجمه ادبیات کلاسیک و تاریخ کردها به فعالیت پرداخت و حدود 13 رمان نیز با درون محتوای تاریخ و فرهنگ کردها منتشر کرد که از مهمترین آنها می‌توان به شاهکار »مادرم دوبار گریست« اشاره کرد. »زمستان بی‌بهار« نیز که زندگی پر از رنج و عشق اوست، نشان می‌دهد که چگونه از میان طوفانها گذشته است.

هیچ کس نمی‌تواند نقش یونسی را در ادبیات معاصر ایرانی نادیده بگیرد. او آثار کلاسیک جهانی را به زبان فارسی برگرداند و تئوری‌ها و سرگذشت ادبیات ملل را ترجمه کرد تا کار اهل تحقیق و پژوهش را آسان کرده باشد.

در تمام دیدارهایی که با او داشتم، از پایین بودن سطح مطالعه نگران بود و در مقابل پرسش‌هایم از فرهنگ و فرهنگ دوستان و فرهنگ نگاران می‌پرسید. هیچگاه اراده مصمم و جدی او در مقابل دیدگانم پاک نمی‌شود؛ چنانکه آخرین روزهای زندگی او را نیز این‌گونه دیدم. پیرمرد ادب دوست و فرهنگ نگار در طول 85 سال عمر پرمشقت و رازآلود خود، ذره‌ای از تلاش برای خدمت به فرهنگ و تاریخ ایران و به ویژه هموطنان کرد دریغ نورزید و آثار او سرشار از رنج و آلودگی و فرهنگ و فکر و زخمهای تاریخی و مهمان دوستی و صلح طلبی است.

این گونه است که وقتی مردم اینچنین خود را در آیینه آثارش می‌یابند، از سرباز وطن در کارزار فرهنگ، استقبال شاهانه می‌کنند و به هنگام بازگشت پیکر آن مرحوم در شهرهای بین راه، استقبال باشکوه و بدرقه تاریخ ساز می‌کنند.

آیین تشییع و تدفین فرزند مام میهن علیرغم بارش شدید برف و باران با حضور جمعیت انبوه شهر بانه و اهالی فرهنگ و هنر و چهره‌های برجسته کرد برگزار شد. یونسی خود توصیه کرده بود که او را در زادگاهش به خاک بسپارند. او در زندگی خود را به »زمستان بی‌بهار« تشبیه کرده بود، در روزی سرد و زمستانی بدون آنکه بهاری دیگر را ببیند، دعوت حق را لبیک گفت و آفتاب عمرش غروب کرد؛  روزی که »کوه آربابا« فرزند خویش را در میان گلهای زرد و سرخ سلیمان بیگ به آغوش گرفت؛ روز حسرت آلودی بود!

روزنامه آرمان روابط عمومی روزچهارشنبه26/11/1390 در شماره 1840 این یادداشت مرا منتشر کرده و البته نام نویسنده را فراموش کرده است!

http://www.armandaily.ir/

لینک مرتبط:

ibna.ir/vdcbf9b85rhb5zp.uiur.html‏

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


رزهایی برای رزا
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 6136 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

یادداشتی در روزنامه شرق دوشنبه 15 اسفند 90 

http://sharghnewspaper.ir/News/90/12/15/26386.html

فیض اله پیری:نامیان و ناموران روزگار اگر نام و نشانی از خود برجای گذاشته اند، همواره از همراه و هم درد  و حامیانی سخن می گویند و گفته اند که بی گمان  اگر نبود چنین ملالت دیدگی و همیاری آن یاران صدیق، این بزرگان نیز مفهوم و عینیتی پیدا نمی کردند و یا دست کم نبودند در مرتبه ای که هویتشان را ساخته است. تاریخ کمتر مرد موفقی سراغ دارد که بدون حمایت و  همراهی همسری فداکار و از خودگذشته کاری از پیش برده و به جایگاهی رسیده باشد.

این اشاره از آن رو مورد اشاره قرار گرفت که بهانه و  دلیلی شود برای ادای احترام و یادکردن از زنی مهربان که تنها از سر وفاداری و عشق به زندگی، هرآنچه در توان داشت، خالصانه بخشید و چون شمعی عاشقانه سوخت تا نتیجه این سوختن، تولد مردی  افتخار آفرین در دنیای فرهنگ  و تاریخ کرد و ایرانی باشد.

نمی توان از ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم صاحب سبک کردستانی سخن گفت و جایگاه ممتاز او را تفسیر کرد و در عین حال به آسانی ازکنار نام« رزا خانم» گذشت که زندگی و سرگذشت زمستانی  همسرش را با تمام مشقتها و سختیهای آن تحمل کرد و تا آخرین ثانیه های زندگی پیرترجمه و داستان، لحظه ای از ملالتها ابراز ملالت نکرد.

اگر یونسی توانست به خوبی راوی دردهای یک جغرافیا برای همیشه تاریخ باشد، اگر توانست ندای صلح و دوستی سردهد و دردهای رنجدیدگان و فقرا را فریاد کشد و فضای ادبیات و تاریخ معاصر کردستان و ایران را تحت تآثیر قلم صریح و بی پرده خود قرار دهد، همه به یمن صبر و استقامت و همراهی رزا گلپاشی است؛ دخترمسیحی عاشوری که از دیار دریاچه چیچست، بخت افسری ماجراجو شد و 60 سال از بهترین دوران عمر خود را به پای او ریخت.

عروس جوان کردها هنوز طعم کال کودکی را از یاد نبرده بود و در 16 سالگی هزار رویای جوانی به سرداشت که ناگهان در دومین سال ازدواجش با حادثه قطع پای یونسی روبرو می شود. در میانه راه  او را تا لحظه نوشتن وصیتنامه به مرگ نزدیک می بیند و آشوبی دیگر درونش را ناآرام می کند؛ بعد دست کم 7 سال زندان و سه سال بیکاری همسر و خلاصه زمستان زمستان مشقت...، شرایطی که یونسی هیچ شعری غیر از شعر«زمستان» اخوان ثالث، تفسیر و تشبیهی برای آن ندارد.

بگذریم از روزهای طولانی فراق  به خاطر زندانی شدن یونسی و یا تحصیلش در فرانسه و ...که رزا خانم باید تربیت و تحصیل فرزندان و غم نان و کاردربیرون و سختیهای زندگی را در غیاب همسر تحمل می کرد. تنها یکی از این دردها کافیست تا خانواده ای را از هم بپاشد و از پای درآورد، اما این زن مقاوم ذره ای هم نگسست  و نرمید و خم به ابرو نیاورد .او قوت قلب و موجب دلگرمی یونسی در 60 سال زندگی مشترک و البته منتقدی جدی برای آثارش بود، چنانکه یونسی بزرگ نزد راقم حقیر این سطور  با ادای سوگند این به حقیقت مهر تایید زد.

در سالهای اخیر هرگاه افتخار دیدار با یونسی را پیدا می کردم، دلدادگی و فداکاریهای این بانوی صبور را از نزدیک می دیدم که چگونه عاشقانه یونسی را تنها نمی گذاشت و چون پرستاری دلسوز از او مراقبت می کردغ تنش به ناز طبیبان نیازمند مباد!

فراهم کردن خلوت و امنیت برای قلم یونسی نشان می داد که رزابانوهم همسرش را از جان و دل دوست دارد و هم جایگاه والای او را در جامعه درک کرده است. بویژه در آخرین دیداری که با قلم به دست پیر داشتم، این فداکاری و این سوختن را در اوج دیدم، چنانکه در مسیر بازگشت، یکی از همراهان گفت: این زن نه تنها به پای یونسی، بلکه به پای کرد و ایرانی سوخته است و دست کم کردها باید همواره با او ادای احترام کنند.

وقتی بانویی 15 سال را در خانه پدر و 60 سال را در خانه بخت بسربرد، معلوم است که تعلق خاطر به همسر و فرزندانش باید چنان باشد که در غیاب آنان بی تاب وطاقت باشد. البته  اینک رزاخانم که سالهای کهنسالی را باید در غیاب همراه دوست داشتنی وعاشق قلم پیشه خود سرکند، سربلند است، چون آن گونه که شایسته یک مادر عاشق و همسری دلسوز است، رسالت خویش را به درستی به انجام رسانده و اگر او نبود، بی گمان یونسی به آن شهرت و آوازه نمی رسید که اکنون رسیده است. چنین است که هرجا سخن از نام یونسی برسرزبانها باشد ، نام رزا خانم دوست صدیق و یاور همیشگی او  نیز در اذهان همراه اوست.

کردها به صفاتی خاص نامی اند و از جمله آنکه خادمان خود را خوب می شناسند و  به وقتش آنها را سپاس می گویند. روز تشییع و خاکسپاری ابراهیم یونسی نیز که با شکوهی خاص برگزار شد، جدای از تکریم این نویسنده و مترجم خادم ملک و میهن، روز ادای احترام به زنی بود که یک عمر زندگی خود را صادقانه و در بحرانی ترین شرایط با افسری ماجرا جو گذراند و فرزند کردستان را تا آخرین لحظات وداع تنها نگذاشت.

اهدای گلهای رز به مزار یونسی در آن وداع تلخ زمستانی، اگرچه بهانه یک مرگ بود، اما نشانی از ادای احترام به زندگی رنج آلود و پیراسته و تقدیس زنی مسیحی تبار بود که  علاوه بر اینکه به پای فرزند بی پای کردستان، درد و ملامت کشید، که  روزهای زیادی پذیرا ومهماندار دانشجویان ، جوانان  و شخصیتهای کرد بود و هنوز هم می گوید که در این خانه در غیاب یونسی به روی آنها همواره باز خواهد بود و من خود را از این مردم می دانم. چه پاسخی والاتر و بزرگتر به این همه مهربانی که اهدای گل به مزار یونسی در روز وداع جاودانی نشانی از احترام به رزانیز باشد. رزهای آن روز، رزهایی برای روزهای رزا بود.

 

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


درویش امین(امین ذلیل) شاعر بداهه گوی کرد
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 4855 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 ghgw4xfb15sooqnjh8ps.jpg

سیگار چاق کنی برای او هم نوعی موانست است. پیرمرد 90 ساله و شاعر بداهه گوی کرد. نوروز 91 دیگربار به دیدارش رفتم. سرکوچه آفتاب گرفته بود و انگار منتظر کسی که احوالش را بپرسد. تا از میان ما نرود، انگار نباید کسی او را بشناسد. دلی بزرگ دارد به شکوه جانمازی که همیشه به دوش دارد. می گفت منظر مرگم! سوادندارد اما بداهه گویی متبحر است. کاستها از او انتشار یافته است. شاعر آوارگیها، مردم شناسی تواناست و حافظه ای عجیب دارد. از او یاد کنید و اگر فرصتی کردید به دیدارش بروید؛ امین-ذلیل- مرادی ( درویش امین)؛ شاعر کردی گوی مردمی و نیکونام سرپل زهابی!



|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


" میم" مار و "میم" بادام- یاد باد آنکه مرا یاد داد
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 2076 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

0am457u8vglbrcmh6i3.jpg

یادی‌ازاستادمحمدمرادی

چون دیگران اولین روزی که به مدسه رفتم را به یاد دارم. محمد مرادی نخستین معلم ما بود. کنار مدرسه کاهگلی الوند دستانم را فشرد. غریب و خیره مانده بودم . خوش آمدم گفت. هیکلی وبزرگ می نمود؛ به دل و به جسه. استعدادم زود شکوفا شد و درسها را خوب می آموختم. مشکل عمده ام از "میم" مار و "میم" بادام بود که چگونه یکی سر بالا و میم دیگر سرپایین است!!

این سختیها زود گذشت و معضلی دیگر خود را وسط کشید؛ من از مدرسه فراری بودم. هربار برادر ارشد مرا باز می گرداند و آقای مرادی درس جدید را معرفی می کرد.روزی درس "فرزندان ایران" را در غیاب من تدریس کرده بود. گفت: بیا از روی کتاب بیاموزمت. گفتم: من درس را حفظم! تعجب کرد.خواندم: ما گلهای خندانیم* فرزندان ایرانیم. . .خندید.شکفت!

خیلی زود استعدادم را شناخت و متفاوت از دیگران مرا دوست می داشت. کلاس سوم را با  هنوز تمام نکرده بودم، مرا به صورت جهشی در کلاس چهارم پذیرفت.اولین و آخرین جایزه کلاس را من از او گرفتم.دفتری 100 برگ بود؛ به خاطر حل مسئله ریاضی "تقسیم" که از تمام مدرسه زودتر حل می کردم؛ رفته است از آن حال و روزها  25 سال. من روزنامه نگار شدم و او معلمی را از دست داد و او اینک در کرمانشاه کارگری پیشه دارد.آخرین بار در نوروز امسال دیدمش. شغل کارگردی را هم دست داده بود. در دلش خدا داند که چه می گذرد و روزگارش چگونه بود، اما به چهره آن نبود که باید می بود. دلم هنوز به یادش می تپد؛ چون آن روز  سخت سنگین شده است. تاریخ او را متفاوت تر معرفی خواهد کرد. دیروزروز کارگر و امروز روز معلم است. دیروز نباید روزش می بود، اما بود و امروز باید روزش باشد که نیست. او مظهرخدمات صادقانه و بی منت است. دیروز و امروزش مبارک و فردایش جاودانه باد!

 منبع:اردیبهشت 1391 صفحه7 

 http://armandaily.ir/index.php?option=com_phocadownload&view=category&id=361:2012-04-29-06-14-01


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


خاطرات و خطرات ماموستا - گفتگو با ملا قادر قادری امام جمعه پاوه
شنبه 13 / 4 / 1391 ساعت 4:0 | بازدید : 5167 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

ماموستا ملا »قادر قادری« امام جمعه پاوه و قاضی دادگاه عمومی است؛ اما  شهرت او بیشتر به خاطر حضور فعال در متن تحولات تاریخی و ناآرامی‌های سیاسی و نظامی پاوه است. او در 32 سال گذشته تاکنون همواره مورد توجه شخصیت‌های طراز اول انقلاب قرار گرفته و هنوز هم جایگاهی خاص در منطقه دارد. اینک بعد از فراز و نشیب‌های فراوان که عمر را از 60 گذرانده، پای روایت‌های او از تاریخ منطقه و شرح بخشی از فعالیت‌های او نشستیم. زمینه گفتگو با ملا قادر قادری بدون تشریفات اداری صورت گرفته و ماموستا خیلی زود و بدون هیچ شرطی برای پاسخگویی به سئوالات ما در منزل خود اعلام آمادگی کرد. دفتر کار او ساده و بی‌تکلف است و اکثر مراجعینی که برای رفع مشکلاتشان در دفتر قضایی او بودند، چنان می‌نمودند که انگار به خانه همسایه آمده‌اند؛ و ماموستا نگران از اینکه بسیاری از مراجعین به حقوق خودشان آشنا نیستند. چنانکه می‌گوید، میانه رو است، بی‌پرده سخن می‌گوید و شب آرام می‌خوابد! 

ماموستا پیش از گفتگو کتابخانه شخصی و بخشی از فعالیت‌های روزانه خود از جمله درس حوزوی که قرار بود فردا آن را تدریس کند به ما معرفی کرد. مطالعه فراوان دارد و علیرغم کهن سالی از ابزارهای جدید ارتباطی بهره می‌برد. گفتگوی حاضر بعد از تصحیح دفتر امام جمعه پاوه منتشر می شود. ( گفتگو را در ادامه مطلب بخوانید)

3odg4cbc0axl9ojqlj.jpg

* جناب ماموستا قادری، شما در مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر پاوه، تاثیرگذار بوده‌اید. به عبارتی شما بخشی از این تاریخ هستید. اگر بخواهیم وارد جایگاه امروز شما در معادلات منطقه شویم بی‌ارتباط نیست که کیستی و نقش پذیری شما را در جوانی مطرح کنیم تا اینکه به وضعیت امروز پاوه برسیم.

- این لطف شماست که ما را بخشی از تاریخ پاوه قلمداد می‌کنید. من تنها شاهدی از قضایای پاوه هستم. اگر امروز مروری بر گذشته نداشته باشیم، ممکن است درآینده  در روایت تاریخ معاصر دچار اشتباه شویم. قابل ذکر است بنده در سال 55 حسب عرف و عادات علماء‌بزرگوار و مدارس علوم دینی در مناطق اهل سنت، تحصیلاتم را در شهر بانه تمام و معمم شدم  و اجازه ارشاد و تدریس را دریافت کردم و به روستای خودمان (نوریاب) که در دو کیلومتری غرب شهر پاوه قرار دارد بازگشتم . آن زمان حدود 28 سال داشتم. البته قبل از شروع دروس دینی و عربی، تحصیلات خود را تا اول دبیرستان خوانده بودم، بعداً به حجره دینی رفتم که حدود 12 سال در مدارس علوم دینی در کردستان عراق و ایران مشغول تحصیل بودم. بعد از بازگشتم ازدواج کردم و از روز اول علاقه داشتم زندگی خویش را با رنج و زحمت و کار روزانه خود تأمین کنم تا بتوانم حرف حق بزنم. بنابراین نخستین بار با نهضت سوادآموزی ارتباط برقرار و با خود عهد کردم که در زادگاهم کلاس درس دایر و مردم را باسواد کنم. چون ما مسلمانان  دو دشمن داریم: اول کافرانی که با دین ما دشمنی دارند و دوم جهل و بی‌سوادی. پیام دین ما کسب علم و سواد است. مسئولان وقت موافقت کردند که کلاس دایر کنم؛ بنابراین در کنار منبر، مسجد و ارشاد دین،  اداره کلاس سوادآموزی و جذب افرادی که سن و سالشان از مدرسه گذشته بود و نمی‌توانستند مدرسه بروند را پی‌گرفتم.

کم کم قضایای انقلاب شروع شد و با جمعی از ماموستایان عزیز منطقه تشکیلاتی راه اندازی کردیم و در مواقع مناسب از آن بهره می‌گرفتیم. آیین‌های میلاد [پیامبر(ص)] که آغاز می‌شد، در مساجد شهر و روستا پیام خودمان و دین مان را به مردم منتقل می‌کردیم؛ مشکلات مردم را بیان و مردم را نسبت به حقوق خود آگاه می‌کردیم. شکر خدا روحانیت پاوه قبل از انقلاب بسیار آگاهانه پیش آمدند. ابتدا هدف را انتخاب کردند و بعد برای رسیدن به هدف، راه افتادند و به نتیجه رسیدند.

* تشکیلات شما عنوانی خاص داشت؟!

- بله، »مکتب قرآن« نام داشت و زیرنظر مکتب قرآن  سنندج فعالیت می‌کرد. با این شیوه، فعالیت ما شروع شد ولی بعداً‌ در نتیجه تحولات سالهای آغاز انقلاب مکتب قرآن تعطیل شد. روحانیت پاوه جمعی جوان بودند؛ هم سن و سال بنده و بعضا جوانتر بودند. شجیعانه رهبری مردم را در جریان انقلاب تا پیروزی آن و بعد از آن هم در دست گرفتند. از همان ابتدا تا امروز روحانیون منطقه در متن فعالیت‌ها بوده و هستند. اگرچه تعدادی از آنها کنار رفته‌اند و موقعیت زمانی و مکانی و البته سیاسی فاصله ایجاد کرده، اما هنوز جمعی از ما و در واقع روحانیون سالهای 57-56 هنوز در صحنه باقی مانده و فعال هستند و هنوز با هم ارتباط دارند.

* بعد از انقلاب تحولات سیاسی - نظامی در پاوه روی داد. فکر می‌کنید آیا امکان داشت که این رویدادها به شکل دیگری مدیریت می‌شد که خسارتهای انسانی آن کمتر می‌بود؟

- بله، به نظرم می‌شد.  ما قبل از جنگ مرداد 58، شاهد چندین اختلاف و درگیری در گوشه و کنار منطقه بودیم. و چندین بار ما به نمایندگی روحانیون »مکتب قرآن« و کمیته انقلاب اسلامی در پاوه که با هم بودیم و مشترکاً کار می‌کردیم؛ برای اینکه خونی به زمین نریزد، اختلاف به اوج نرسد و مردم اقدام به برادرکشی نکنند، در چندین مرحله ما گام برمی‌داشتیم؛ از جمله در بهار سال 58 در بین روستای »شمشیر« و پاوه کمینی علیه یک اتومبیل کمیته انقلاب صورت گرفت که 6-5 نفر از پاسداران شهید شدند. مقدمه‌ی بروز جنگ فراهم شد. ما رفتیم واسطه شدیم و نگذاشتیم که جنگ ادامه پیدا کند. حزب دموکرات، طرف این خانواده‌ها بود. ما با چند نفر از جمله مرحوم ملا »غفار امامی« به روستای »دوریسان« رفتیم و مذاکره کردیم و قضیه خاتمه یافت.

دراردیبهشت همان سال در نودشه واقعه‌ای دیگر روی داد. دو خانم اهل نودشه،‌ از مریوان عازم نودشه بودند که در روستای دزلی از سوی نیروهای »قیاده موقت« [رهبری موقت حزب دموکرات کردستان عراق]  کشته شده و این امر باعث ایجاد فتنه‌ی بزرگی در اورامانات شد. به جهت جلوگیری از جنگ و خون ریزی، چند نفر از اعضای کمیته انقلاب اسلامی به همراه بنده و مرحوم ملا »ناصر ضیایی« به نوسود و نودشه رفتیم و به مدت دو شبانه روز جهدوکوشش حکیمانه قضیه حل و فصل شد.

در  بهمن 57 و همزمان با تسخیر شهربانی پاوه، فردی از روستای »ساتیاری« در بخش »باینگان« پاوه شهید شده بود؛ تحریکاتی شروع شد، ‌جو منطقه داشت به سمتی می‌رفت که بین مردم شریف شهرستان پاوه جنگی صورت گیرد که دست کم 60-50 نفر کشته می شد. جمعی به روستای ساتیاری رفتیم و در کرمانشاه نیز با حضور بزرگان قوم جلسه‌ای تشکیل و مردم به دوستی، برادری، تفاهم و وحدت دعوت شدند. الحمدلله با همکاری و همراهی بزرگان طرفین این موضوع نیز حل و فصل شد.

اما نسبت به جنگ مرداد 58  که اشاره کردید آیا نمی‌شد از تلفات انسانی جلوگیری کرد، واقعیت امر این است که کارهای زیادی صورت گرفت. همین الان جناب »حاتمی‌کیا« در حال ساخت فیلمی هستند و بنای فیلم هم براین استوار است که باید قبل از جنگ پیشگیری می‌شد. با ضرس قاطع عرض می‌کنم خیلی کار شد و بسیاری از بزرگان قوم در منطقه و کرمانشاه آمد و رفت زیادی کردند و خیلی صادقانه و مخلصانه مجاهدت نمودند، به پاوه آمدند و به قوری قلعه؛ (محل

تجمع مخالفان جمهوری اسلامی)؛ رفتند ولی نتیجه‌ای حاصل نشد و افرادی که در قوری قلعه جمع شده بودند تصمیم قاطع برای تسخیر پاوه داشتند. اصل ماجرا این

چنین شروع شد: در 19 مرداد 58 که مصادف با حدود  18 رمضان بود،‌ در میدان مولوی پاوه حادثه‌ای پیش آمد  و مردم در اعتراض به این حادثه به سمت فرمانداری راهپیمایی کردند که بازار پاوه باید از وجود برخی عناصر پاکسازی شود.

در آن زمان عناصری در پاوه کارشان اسلحه فروشی بود. مردم تحصن غیرمحدودی در فرمانداری پاوه کردند، برای اینکه دولت بیاید و به برخی مشکلاتی که در پاوه وجود دارد، رسیدگی کند؛ هیات‌هایی هم به پاوه آمد، از جمله امام جمعه وقت کرمانشاه شهید »اشرفی اصفهانی« و چند نفر از علما و استاندار وقت کرمانشاه. خواست اول مردم پاوه، ‌بستن مرزها بود که در آن روزها عناصر بعثی آزادانه به منطقه می‌آمدند و مشغول فتنه‌گری بودند. خواست دوم، ‌برقراری امنیت راه پاوه - کرمانشاه بود و خواست سوم جمع آوری مرکز اسلحه فروشی در مرکز شهر که موجب شده بود هر روز شاهد رخداد ناگواری باشم.به جهت برآورده شدن این خواسته‌ها بود که مردم این تحصن غیر محدود را شروع کردند. در مقابل تحصن آرام پاوه به تحریک جمعی،‌ در قوری قلعه هم تحصن مخالفان شروع شد و روز به روز به تعدادشان اضافه می‌شد و از همه شهرهای اطراف به تحصن قوری قلعه ملحق می‌شدند. هیات اعزامی هم به قوری قلعه رفت و هم به پاوه آمد. مذاکراتی شد که تحصن‌ها شکسته و قضیه با صلح تمام شود -مبادا جنگ و خون ریزی پیش آید- در شرایطی که می‌رفت قضیه ختم به خیر شود، شب 23 یا 24 مردادماه، هجومی به پاوه شد و چند نفر از هردو طرف کشته شدند. جرقه جنگ زده شد.

* جنگ را چه کسی آغاز کرد؟

- هر انسان منصفی قبول می‌کند که ما در خانه و شهر خودمان بودیم که طرف به پاوه حمله کرد و آنها آغازگر جنگ شدند. رهبری نیروهای پاوه در دست کمیته انقلاب بود و رهبری نیروهای قوری قلعه در دست نیروهای حزب دمکرات.

* شما گفتید روحانیت رهبری جامعه را در آن زمان برعهده داشت. به نظر شما روحانیت چه کاری باید انجام می‌داد که قضیه شکل دیگری پیدا می‌کرد؟ آیا می‌شد با روشی دیگر مسئله را هدایت کرد؟

- ما یک طرف متحصنین بودیم. خود من عضو آن شورا بودم. جمعی که در روستای قوری قلعه تحصن کرده بودند، همدیگر را می‌شناختیم. در جریان پیروزی انقلاب همفکر بودیم. می‌توانستیم در کنار هم باشیم. اما متاسفانه عده‌ای ماجراجو بودند که می‌گفتند همانطور که سقز و بانه و مریوان و دیگر شهرهای کردنشین توسط احزاب کردی اداره می‌شود، پاوه هم باید توسط احزاب سیاسی اداره شود. مردم پاوه هم حاضر نبودند زیر بار این خواسته بروند. در نهایت ایستادگی مردم پاوه برای حفظ دیار و شهر خود و اجبار طرف مقابل مبنی بر تسلیم شهر، مقدمات جنگ مرداد را فراهم کرد و درنهایت نیروهای مخالف به عراق متواری شدند و در پاییز 58 دوباره مسلحانه به منطقه برگشتند و مقدمات جنگ دیگری فراهم شد. از طرف دولت موقت مرحوم مهندس »بازرگان« هیئتی به سرپرستی »داریوش فروهر« و »عزت الله سحابی« به پاوه آمدند و در فرمانداری با جمعی از اهالی پاوه و نمایندگان حزب دمکرات که در روستای دوریسان مستقر بودند مذاکراتی را انجام دادند و آقای فروهر در مسجد جامع برای مردم صحبت کرد و خیلی کوشید و درخواست کرد جنگ دیگری شروع نشود، اما این بار نیز ما در خانه‌های خودمان بودیم ،‌مجدداً‌ مورد هجوم قرار گرفتیم.

* در جنگ مردادماه چه اتفاقی افتاد؟ به هر حال چه بخواهیم چه نخواهیم این هم بخشی از تاریخ پاوه است؟ بازخوانی این تاریخ از زبان شما که شاهد عینی بودید؛ می‌تواند مهم باشد.

- علت و باعث جنگ را عرض کردم توضیح مختصری مجدداً عرض می‌کنم. در 19 مرداد ، فردی معلوم الحال در میدان مولوی پاوه به یک بانوی محترم اهانت کرده بود و جمعی از جوانان پاوه در فرمانداری متحصن شدند. ما هم (مکتب قرآن) به این گروه پیوستیم. روز پنج شنبه بود که تحصن شد. روز بعد مردم در نماز جمعه مسجد جامع شرکت نکردند. اگرچه آن زمان امامت جمعه برعهده اینجانب نبود؛ اما به یاد دارم که مردم در فرمانداری نماز جمعه خواندند. مردم گفتند تحصن را به هم نمی‌زنیم. خواسته‌هایمان هم مشخص بودو به آنها اشاره کردم و چیزی دیگر نمی‌خواستیم. در مقابل تحصن ما، در قوری قلعه تحصن دیگری شکل گرفته بود که به قول روزنامه‌های آن زمان تعدادشان تا 10 هزار نفر می‌رسید. صحت موضوع را نمی‌توانم تأیید کنم ولی روزنامه های آن روز اعلام کرده بودند. هدف ما در تحصن فرمانداری مشخص بود ولی متحصنین قوری قلعه خواسته دیگری داشتند ومی‌گفتند که پاسداران باید شهر پاوه را تخلیه کنند. هیات استانی که برای مذاکره به پاوه آمده بودند، قصد داشتند موضوع را با تفاهم حل کنند، متأسفانه زحمات مسئولین نتیجه نداشت و در 24 مرداد به پاوه حمله و مقدمه جنگ آغاز شد.

یک هفته جنگ ادامه داشت. تعداد زیادی مردم شهید شدند. نیروهای [حامی انقلاب] پاوه هم خودشان را مظلوم می‌دانستند. از هر چهار طرف محاصره بودند. تمام کوههای اطراف پاوه دست مخالفان بود. هرلحظه امکان سقوط شهر پاوه می‌رفت. با سقوط شهر احتمال خسارت انسانی و کشتار بیشتر مردم وجود داشت؛ اما اراده خدا چنین نبود. شهید »چمران« با آقای [تیمسار] »فلاحی« فرمانده ارتش مسئولیت سنگینی پذیرفتند و به شهر پاوه تشریف آوردند. چمران  تجربه بیشتری داشت. تنها وسیله ارتباطی یک بی‌سیم ژاندارمری بود. اصلا امکان ارتباط وجود نداشت. روزهای 25 و 26 جنگ اوج گرفت. تا جائیکه مرحوم طالقانی در نماز جمعه تهران به موضوع اعتراض کرد. روز بعد بنیانگذار جمهوری اسلامی (ره) پیامی بسیار قوی منتشر کرد. آن پیام اثر بسیار مثبت در شکستن حصر پاوه، داشت. دو روز بعد از آن هم نیروهای کمکی آمدند. در واقع حدود 9 روز ما گرفتار بودیم. بعد از آنکه نیروهای ضد انقلاب از اطراف شهرمتواری شدند، پاوه امنیت خود را دوباره بازیافت.

* فکر می‌کنید که مخالفین بعد از تجدید قوای چند ماهه در خاک عراق به این توانایی دست یافته بودند که در نبردی دیگر حضور پیدا کنند؟

- تشکیلات چریکی که آن زمان آنها داشتند؛ ما نداشتیم. مطلب دیگر اینکه در سال 58، دولت د رمنطقه ما قدرت چندانی نداشت. تعدادی پاسدار کم تجربه و آموزش ندیده و گروهی از پاسداران محلی در شهر حضور داشتند. ارتش هم وارد قضایا نمی‌شد و در منتهی الیه شهر پاوه تا نوسود مستقر بود. درگیری در واقع بین نیروهای سپاه و گروه مسلح دموکرات بود.

* با تکیه بر این رویدادهای تاریخی که شما در متن آن قرار دارید، شما به یکی از نیروهای مورد اعتماد مرکز تبدیل می‌شوید. ممکن است از آشنایی با چهره‌های آن زمان برای ما بگویید و اینکه آیا این ارتباطات الان چگونه است؟

- اولا تنها من نبودم که فعالیت می‌کردم. ما تشکیلاتی داشتیم شامل 20 نفر فرهنگی، روحانی و بازاری که کارها را تقسیم می‌کردیم. عده‌ای از ما خدمت مسئولان قم و جمعی به حضور اعضای شورای انقلاب در آمد و رفت بودند و تعدادی هم با رییس جمهور وقت ملاقات ‌کردند ، بنده هم یکی از این جمع بودم

در سال 1360 در اثر تحریکات دولتهای خارجی و با طرح »کسینجر« در طائف، داشت اختلاف شیعه و سنی خود را نشان می‌داد. حسب آنچه در تاریخ آمده است، جنگ مذهبی بدترین جنگها در تاریخ بوده است و تاریخ چنین نشان داده که هیچ جنگی به اندازه جنگ مذهبی خطرناک نیست. در جنگ مذهبی رهبران، ابتدا فتوای کشتن می‌دهند بعد امر کشتار صورت می‌گیرد. ابتدا حکم تکفیر می‌دهند؛ بعد می‌کشند. خیلی خطرناک است. ما برای چنین مسئله‌ای خدمت بنیانگذار جمهوری اسلامی رسیدیم و مطالب خاصی را عرض کردیم. ملاقات مهم و مؤثر بود.‌ رسانه‌ها آن زمان موضوع را منتشر کردند. در آن جلسه بنیانگذار نظام بسیار دقیق به مطالب ما توجه فرمود و دیدار و مطالب مطرح شده و آنچه رسانه‌ها از نتیجه جلسه پخش کردند خیلی اثر داشت.  خلاصه اینکه کارهای ما با برنامه بود و ما سه دسته شده بودیم. جمعی در پاوه،‌ دسته‌ای در کرمانشاه و دسته‌ای هم در رفت و آمد تهران که در کتاب تاریخ سیاسی پاوه،‌ همه این مسائل مبسوط ذکر شده است.

*این ارتباطات شما هنوز حفظ شده است؟

- در دهه شصت و هفتاد با بزرگان مملکت از جمله مرحوم شهید »رجایی«، شهید »بهشتی« و مقام معظم رهبری و جناب آقای »هاشمی رفسنجانی« و تعدادی از فرماندهان سپاه در ارتباط بودم. امروزه هم با چهره‌هایی که در قید حیات هستند کماکان در ارتباط هستم. اگر ضرورت باشد، من خدمتشان می‌رسم.

* گاهی در این ارتباطات، شما خواسته یا ناخواسته هویتی سیاسی -انتخاباتی گرفته‌اید. فکر نمی‌کنید این هویت به ارتباط شما بامردم آسیب وارد کند؟ این شرایط از نظر شما ارتباط و خدمت را تقویت یا تضعیف کرده است؟

- من نمی‌دانم تحلیل پشت پرده چیست. اینجانب خود را خدمتگذار مردم و دلسوز انقلاب دانسته و می‌دانم . بارها به مردم گفته‌ام که من رابطی بین دولت و ملت هستم. واقعیت این است که پشت ملت را گرفته و از خواسته‌های مردم پشتیبانی کرده‌ام. کار بنده همیشه این بوده است که مشکلات و دردهای مردم را به مسئولین رسانده و کارهای مثبت دولت را هم به مردم منتقل کرده‌ام. وهرجا هم مشکلی پیش آمده سعی کرده‌ام ؛ قاضی صلح بین آنها باشم؛ بدون تعارف همواره حرف خودم را هم زده‌ام. گاهی هم نقدهایی نسبت به من می‌شود. من البته عادتی دارم که صریح هستم. مطالب لازم را در روز روشن بیان می‌کنم و شب‌ها آسوده می‌خوابم. هیچ وقت اظهار تأسف نکرده‌ام که چرا فلان مطلب را از مردم مستور کرده و نگفته‌ام. هرگز ارتباط من با مسئولین محترم نظام، درحدی نبوده که روی حقوق مردم پا بگذارم؛ -برای اینکه خودم محفوظ باشم- و درحدی نبوده که مسئولین را هم تضعیف کنم به این خاطر که مردم مرا دوست داشته باشند. گاهی هردو طرف هم از من نقد می‌کنند.

 مثلا برای نمونه سال گذشته مقام معظم رهبری که به پاوه تشریف آوردند؛ جمعی از مسئولین به من گفتند که شما در سخنرانی فردا چه می‌گویی؟ گفتم: لازم نمی‌بینم که محتوای صحبت‌هایم را بگویم. گفتند: چرا؟ گفتم: اگر الان بگویم فردا دیگر لذتی ندارد.  به یکی از آن مسئولانی که خیلی اصرار داشت بداند من فردا چه می‌گویم ، گفتم: به خدا سمت و شغل امام جمعه‌ها مشکل است. گفت چرا؟ گفتم: اگر ما حرفی بزنیم به نفع دولت باشد، مردم از ما دلگران می‌شوند، اگر به نفع مردم هم سخن بگوییم ، شما نگاهتان عوض می‌شود.  این مشکل را ما همواره داشته و داریم.

* حالا شما کدام طرف را گرفتی؟!

-من همیشه سعی کرده‌ام خدا راضی باشد. به نظرم راز ماندگاری همین است. البته تنها خداوند و نزدیکان خداوند اشتباه نمی‌کنند،‌ بنده هم بدون اشتباه نبوده‌ام. گاهی ممکن است حمایت و انتقاد من از یک مسئول با روح اسلام منطبق نبوده است. من هم انسان هستم. گاهی هم ممکن است حمایت از مردم هم درست یا غلط باشد. طبیعی است. مدت 32 سال است که من امام جمعه پاوه هستم، اوایل تجربه امروز را نداشته‌ام. من در سن 28 سالگی امام جمعه شدم. الان سن من حدود 60 سال است. 32 سال زمان کمی نیست. پاوه هم شهری سیاسی بوده و قضایای آن سوی مرز هم حکایت‌هایی دارد؛ از قضیه بمباران شیمیایی حلبچه و انفال گرفته تا داستان هجوم آوارگان و جنگ تحمیلی که بر شهر ما تاثیرگذار بوده‌ است. تصور کنید در یک روز 400 هزار نفر کرد عراقی وارد شهرستان پاوه شدند. در آن زمان جمعیت شهر 20 هزار نفر بود. 40 هزار نفر از مهاجرین در شهر پاوه باقی ماندند. این40 هزار نفر را در مدارس و خانه‌های خودمان نگهداری کردیم تا ببینم چه اتفاقی خواهد افتاد. همه اینها در قضیه‌  مسئولیت بنده بی‌تاثیر نبوده است. یادم می‌آید یکبار عید رمضان را در پاوه جشن نگرفتیم. گفتیم آوارگان عراقی الان در دشت »هیروی« و »نوسود« آواره شده‌اند و جشن ندارند؛ ماهم جشن نمی‌گیریم.بعد از نماز همراه 40 تن میوه و شیرینی به دیدار آنها رفتیم. آوارگان عراقی‌ دوبار مهمان ما بودند. یکبار علماء و مردم شریف حلبجه و بار دوم بعد از جنگ کویت که با جمعیت 400 هزار نفری مواجه شدیم. هدف من از روایت این موضوعات این بود که بگویم ما فقط مشکل خودمان را نداشتیم، بلکه با مهمان‌های آن سوی مرز هم مواجه بودیم. وقتی ماموستایان حلبچه به سرپرستی مرحوم ماموستا »ملا عثمان« وارد »ثلاث باباجانی« شدند، هیات دولت وقت، اکیپی از وزرا و نمایندگان مجلس را برای پیگیری موضوع به پاوه فرستاد که ما در معیت آنها به ثلاث رفتیم و آنها را به پاوه آوردیم. در »سریاس« برای آنها اردوگاه احداث شد. در طول 32 سال گذشته ما همواره با مسائل مهم دخلی و خارجی روبرو بوده‌ایم و زحمات بسیاری از قضایا و فشار و مسئولیت بر دوش ما بوده است.

 گاهی دو ستاد همزمان تشکیل می‌دادیم؛ یکی در هیروی (دوآب) و دیگری در پاوه برای بررسی مشکلات آن سوی مرز و رسیدگی به اوضاع مهاجرین عراقی‌ که مهمان ما بوده‌اند که آبروی نظام جمهوری اسلامی ایران با آن گره خورده بود. شب و روز نمی‌خوابیدیم. به خدا سوگند ایثاری که من آن سالها از مردم دیدم، کمتر در تاریخ دیده و شنیده‌ام. یک بار به ما خبر دادند که حدود چهار هزار نفر آواره کرد عراقی به روستای ‌»هانی گرمله« آمده‌اند و اگر امشب به آنها نان نرسد، تلف می‌شوند. حدود 13 اتومبیل نان و سیب‌زمینی و مواد خوراکی بارگیری شد. وقتی به مرز نوسود رسیدیم، نیروی انتظامی گفتند که جاده هانی گرمله مین گذاری است و نمی‌گذاریم کسی عبور کند. ماه رمضان بود.کاروان به پاوه برگشت و اعلام شد باید امشب تحت هر شرایطی برویم. مسیر را عوض کردند و از پاوه به هجیج رفتند. از جاده پشت نودشه - هجیج دزدکی به صورت چراغ خاموش به هانی گرمله رسیدند. اراده خدا نه مین منفجر شد و نه مشکلی پیش آمد. ما هم دلهره داشتیم. ساعت چهار صبح به ما خبر دادند که شکر خدا مواد غذایی و کاروان به سلامت به میان مردم رسیده است. نیروهای کمکی گفتند ما هم بعد از سحری و نماز صبح، از هانی گرمله و از طریق نوسود به سمت پاوه حرکت می‌کنیم. این چنین ایثارها را در تاریخ ندیده‌ام. تمام مسئولین نظامی می‌گفتند جاده خطر مین دارد. اما مردم می‌گفتند بگذار پنج نفر از ما کشته شود، اما چهار هزار نفر نجات پیدا کند. با وجود این مشکلات گام‌های خوبی برداشته شده است. همین دیروز اکیپی 20 نفره از مریوان به سرپرستی ماموستا »کاکه شیخ« برای تشکر به نماز جمعه پاوه آمده‌اند. گفتند دو نفر از اهالی دزلی؛ در نوسود روی مین رفته و روز جمعه جنازه‌اشان به پزشکی قانونی پاوه برگشت داده‌اند. مسئولین نظامی، امنیتی، قضایی و روحانی پاوه بسیج شده‌ و کار دادگاه و پزشکی قانونی را تمام کرده و بعد از کفن و اقامه نماز جنازه، آنها را به دزلی روانه کردیم. گفتند که این کاری که شما انجام داده‌اید، هیچکس انجام نمی‌دهد.

به یاد دارم یکبار یک اتومبیل پر از جنازه شهدای شیمیایی حلبچه به پاوه می‌آمد و در روز جمعه به من گفتند چیکار کنیم با این همه جنازه؟ من گفتم: فقط خطبه عربی را می‌خوانم و بعد از نماز جمعه کسی حق ندارد به خانه برود. مردم هم حتی برای صرف نهار به خانه نرفتند، تا آن مجموعه 13 نفره را با همان لباس خودشان دفن کردیم. قبل از دفن همه ازهمه آنها که هویتشان معلوم نبود، عکس گرفته شد و مقبره‌ای مجزا در کنار قبرستان پاوه برای آنها مشخص کردیم تا در تاریخ همواره در کنار ما باشند و به نسلهای آینده برسانیم که اینها مظلومان بمباران شیمیایی حلبچه هستند. نهایتاً‌ و در یک جمله عرض می‌کنم، اینجانب در طول 32 سال گذشته در ارگانهای مختلفی همچون کمیته امداد حضرت امام و بنیاد شهید و بنیاد مسکن و بنیاد جنگ، مستقیم مسئول بوده‌ام و فعلاً هم در کنار نماز جمعه مسئول شعبه‌ای در محاکم پاوه هستم، همواره خود را خدمتگذار مردم و دلسوز نسل جوان دانسته و می‌دانم.

* شما گاهی وارد بازیهای انتخاباتی می‌شوید؛ مثل انتخابات سال 76 ریاست جمهوری. آیا اگر بر فرض زمان به عقب برگردد، شما همان بازی‌های انتخاباتی را دنبال می‌کنید؟ فکر نمی‌کنید موضع‌گیری‌های انتخاباتی، ارتباط مردمی شما را به گروهی خاص محدود کند؟

- قبل از جواب سوال ذکر مقدمه‌ای را ضروری می‌دانم. اینکه شما ترغیب مردم به شرکت در انتخابات را ورود به بازی انتخاباتی تعبیر می‌کنید؛ جای تأمل دارد. این تعبیر شما بی‌شباهت به ادعای افرادی که ما را متهم به دخالت در رد و تأیید صلاحیت‌ها کرده‌اند؛ نیست. پاسخ ما به چنین شبه افکنی‌هایی همان پاسخی است که 5 اسفند ماه سال گذشته در تریبون نماز جمعه پاوه اعلام و به داوطلبان نمایندگی اعلام کردم که در احراز صلاحیت نامزدها چهار ارگان دخیل هستند و همه دوستان دلایل رد صلاحیت خود را بهتر از هر کسی می‌دانند و به آقایانی که در انتخابات اخیر و یا  در ادوار گذشته رد صلاحیت شده بودند صراحتاً و با ذکر اسامی اعلام کردم چنانچه مدرکی دال بر دخالت اینجانب در رد صلاحیت خود ارائه کنند خود را ملزم به پاسخگویی در پیشگاه خدا و ملت می‌دانم. امثال بنده همواره در سه دهه اخیر با دو چالش روبرو بوده‌ایم، یکی اعیاد فطر و قربان و دیگری انتخابات مجلس. در مسئله اعلام زمان عید ما آن را به جهت حفظ وحدت روز عید را طبق فقه امام شافعی(ره) و افق منطقه اعلام و عده‌ای صراحتاً با آن مخالفت کرده و در مسیر دیگری راه می‌روند؛ و این موضوع هرساله برای ما مشکل ساز است.  در مسئله انتخابات هم روال این است که هر کس پیروز می‌شود، می‌گوید با زیرکی خودم پیروز شده‌ام و اگر شکست بخورد، می‌گوید امام جمعه پاوه و فلان وفلان عامل شکست من بودند! البته بنده هر زمان و در هر مسئله‌ای مورد سؤال قرار گرفته باشم؛ خود را در پیشگاه خداوند مسئول دانسته ودر تمامی مسائل هر آنچه را که صحیح تشخیص داده‌ام به مردم شریف و دوستان خود منتقل کرده‌ام و اگر کسی را صالح تشخیص داده باشم در معرفی آن کوتاهی نکرده و واهمه‌ای از کسی نداشته‌ام و در مقابل کالای هیچکس را هم مخدوش نکرده‌ام.  برای مثال در اولین انتخابات مجلس جناب آقای »ملا احمد بهرامی« و در دوره دوم جناب‌آقای »ملا عبدالرحمان رحیمی« را کاندیدای شورای روحانیت معرفی کردیم که هر دو به مجلس راه یافتند، در دوره چهارم هم از جناب آقای »سید فتح اله حسینی« حمایت کردیم که اکثریت آرا را کسب کرد و نماینده مجلس شد. ما فقط گفته‌ایم به نظر ما آقای فلان صالح برای این مسئولیت است، چیزی مخفیانه نبوده و اقدام خود را به صلاح منطقه و منافع ملی تشخیص داده‌ایم. درخصوص انتخابات ریاست جمهوری 76،از جناب آقای »ناطق‌نوری« حمایت کردم. روزی آقای »خلیلی« - خواهرزاده آقای خاتمی- که زمانی فرماندار پاوه بود؛ آمد منزل ما و گفت انتظار دارم از جناب آقای خاتمی حمایت کنید. گفتم من به جناب آقای »محمدرضا رحیمی« استاندار وقت کردستان و جناب آقای مهندس »باهنر« و جمعی دیگر از دوستان وعده داده‌ام که از آقای ناطق حمایت کنم، تغییر موضع را جوانمردانه نمی‌دانم، ولی چون جناب عالی به پاوه آمده‌اید سعی خواهیم کرد با قضیه انتخابات حکیمانه برخورد کنیم و اجازه تخریب ندهیم. زمانی که در سنندج علیه آقایان خاتمی، خلخالی و ... کاریکاتور کشیدند و آن را به شهرستانهای مختلف از جمله پاوه فرستادند، من اجازه ندادم آنها را پخش کنند. گفتم این اهانت به روحانیت است و اجازه نمی‌دهم حتی یک مورد از این کاریکاتورها بین مردم توزیع شود. همه را جمع و بسته بندی کردیم و سپس آتش زدیم. حتی یک نفر در اورامانات این کاریکاتورها را ندید؛ چون در هر انتخاباتی اگر به کسی توهین شود، اگر اهانت کننده پیروز شود، مأموریتش مبارک نیست.

مطلب بعد در دوره اول انتخابات جناب آقای دکتر احمدی نژاد، شخصی از تهران به پاوه آمد و از ما درخواست همکاری داشت، من هم خیلی عادی به ایشان گفتم باعنایت به اینکه از آقای احمدی نژاد شناخت کافی نداریم، وعده همکاری نمی‌دهیم و علیه ایشان هم مطلبی نخواهیم گفت. موضع ما در آن انتخابات، حمایت ازجناب‌آقای هاشمی رفسنجانی بود ولی در دوره دوم تمایل و همراهی ما با آقای احمدی‌نژاد بود و تا حد زیادی برای پیروزی ایشان زحمت کشیدیم ولی این تمایل به صورت رسمی و ستادی نبود، لیکن تمایل به پیروزی ایشان داشتیم؛ خصوصاً مرحوم شهید ماموستا »شیخ الاسلام« نماینده سابق کردستان در مجلس خبرگان و جناب ماموستا »سید محسن حسینی« امام جمعه وقت کامیاران به پاوه آمدند و گفتند باید کاری آبرومندانه انجام دهیم. لذا ما ایستادیم و علیرغم اینکه در آخرین مصاحبه آقای احمدی نژاد مطالبی نسبت به اصحاب پیامبر اسلام بیان شد و خیلی به روند انتخابات ضربه منفی وارد کرد، با این وجود ما سر پای [قول] خودمان ایستادیم؛ گفتیم این مسئله تاریخی و مقایسه بوده و نه توهین و اهانت. حال باید منصفی قضاوت کند که این اقدامات »بازی سیاسی« بوده یا »عمل به وظیفه«.

* جناب ماموستا در شرایط فعلی شما خودتان را در مقابل مردم پاوه و اورامانات مسئول می‌دانید؛ یا نسبت به تمام استان کرمانشاه؟ چه نقشی برای خودتان تعریف می‌کنید و فکر می‌کنید امروز در کجای بازی قرار گرفته‌اید؟

- فکر نمی‌کنم تعبییر بازی و اصطلاحاتی از این دست برای روحانیت مناسب باشد. روحانیت اهل سنت نشان داده که هیچ وقت استقلال رأی خود را از دست نداده و با تدبیر در مسیر مصالح دین و مردم حرکت کرده است. حال نمی‌دانم چرا شما اینقدر بر القای بازی به ذهن مخاطب پافشاری می‌کنید این که شما اصرار دارید »بازی« بنامید روندی معمولی در کشور بلکه در تمام دنیاست و افراد شناخته شده هر نقطه‌ای از دنیا در امور آن نقطه و حتی سطح کلان کشورشان تأثیر گذار هستند و این بازی نیست؛ بلکه یک پروسه کاملاً معمول است. در درجه اول من خودم را خادم اسلام می دانم؛ هرکس در هر نقطه‌ای از جهان برای اسلام قدمی بردارد، برای من قابل احترام و دوست داشتنی است؛ و اگر با اسلام عناد داشته باشد؛ نزد من منفور است. در مرحله دوم، ما اهل سنت هستیم از عقیده و باور مذهبی خودمان دفاع می‌کنیم و در تعامل با پیروان دیگر مذاهب بنا را بر احترام متقابل می‌گذاریم. هرکس به عقاید مذهبی ما  احترام بگذارد، نزد ما محترم است. همه ما با هم برادر هستیم و در کنار یکدیگر با حفظ همان احترام متقابلی که عرض کردم از اسلام در برابر دشمنانش دفاع خواهیم کرد. من در طول همه این سالها که خدمتگزار مردم بوده‌ام؛ اعتدال را در رفتار و گفتار خود لحاظ نموده و سعی کرده‌ام هر مسئله‌ای که باعث دامن زدن به تفرقه بین شیعه و سنی و کلاً  هر آنچه باعث اختلاف و تفرقه باشد را دنبال نکرده و آن را صلاح ندانسته‌ام. در خصوص انتقال مسائل مذهبی به مسئولان محترم کشوری، نه در مقام نماینده منطقه پاوه و استان کرمانشاه بلکه همچون خدمتگزار و دلسوز و علاقه‌مند به زندگی محترمانه و با تفاهم، هر مطلبی صلاح بوده از فرصت استفاده کرده و در دفاع از همه مسلمانان بخصوص اهل سنت، بخاطر حفظ وحدت، بیان کرده‌ام . در این خصوص هم با مسئولان محترم نظام ملاقات عدیده‌ داشته و مطالب و مصالح را بیان کرده‌ام. بخصوص در زمان حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی خیلی از مسائل کلی و جزیی را به محضرش عرض کرده و راه‌حل و جواب آن را دریافت کرده‌ام.

* تا چه میزان به دیدگاه‌های شما درخصوص تغییر مدیران و یا حضور اهل سنت در مدیریت اجرایی شهرستان و استان توجه می‌شود؟ درخصوص گزینش و استخدام جوانان چطور؟

- هیچگاه اصراری بر دخالت در امور اجرایی نداشته و ندارم و اگر مطالبی بعضاً ابراز کرده باشم، فقط و فقط از سر خیرخواهی برای مردم و جامعه بوده و نه چیز دیگری. در خصوص گزینش هم گمان نمی‌کنم موضوع تنگ نظری در امر گزینش، تنها مربوط به شهرستان ما یا مناطق اهل سنت باشد، بلکه در سراسر کشور مورد توجه بوده است؛ ولی قاطعانه عرض می‌کنم برخورد با جوانان ما در امر گزینش بسیار مطلوب و سازنده بوده و بسیاری از مسائل شهرستان را بصورت دوستانه حل و فصل کرده‌ایم و تلاش ما بر این محور استوار است که عدالت در جامعه برپا شود. ما در مسئله گزینش هیچگاه مشکل حاد نداشته‌ایم و اگر موردی بوده باشد کمتر بخاطر مسائل مذهبی، و اغلب از جنس مشکلات کلان مملکتی بوده و ربطی به مسائل مذهبی نداشته است.

اعتراض ما بیشتر معطوف به مسایل دیگری مانند گرانی و مشکلات بیکاری جوانان تحصیل کرده است که ما بارها آن را از تریبون‌های رسمی به عناوین مختلف به گوش مسئولین محترم رسانده‌ایم. این که اهل سنت در ایران یک اقلیت است واقعیتی انکار ناپذیر است، لیکن معنی اقلیت، نداشتن حق  تکلم نیست و درخواست مطالباتی که در حوزه قانون برای یک شهروند ایرانی مشخص شده، یک حق قانونی است و کسی نمی‌تواند این حق را از مردم بگیرد و ما تا کنون از همه ظرفیت‌ها برای مطالبه حقوق قانونی استفاده کرده‌ایم و شکرخدا دولتها گذشته و حال، به درخواست‌های به حق ما پاسخ درخور و مناسبی داده‌اند. برای نمونه در شهرستان پاوه حدود 90 درصد مدیران اهل سنت هستند و ما در مقابل این امر قدرشناس و ممنونیم.

* فرماندار هم....؟

- خیر، در چهار شهرستان اهل سنت اورامانات تنها فرماندار ثلاث باباجانی، اهل سنت است. اصولاً پرداختن به این موضوع که فرماندار پیرو چه مذهبی است؛ بحثی خارج از موضوع است. ملاک برای ما صداقت و سابقه‌کاری یک مسئول و خدمات وی به مردم  است، ما به مذهب فقهی و شناسنامه و لباس، کاری نداریم و عمل و خدمت و صداقت و احترام به مردم ملاک است.

در سه دهه گذشته  بعضی از فرمانداران غیر بومی در پاوه از بعضی از نیروهای بومی منطقه برای مردم دلسوزتر بوده اند و مردم هم قدردان آنها بوده و هستند.

 * شما نیروهای بومی را هم تجربه کرده‌اید؟

- من الان کسی را جرح و تعدیل نمی‌کنم. در طول این 32 سال از هر دو طرف خوب و بد داشته‌ایم و الان هم هست. خلاصه مطلب اینکه ما به عمل فرد نگاه می‌کنیم.

* خواست شما فرماندار اهل سنت نیست؟

- تا این لحظه نه، چنین درخواستی نداشته‌ام. ما به دنبال توجه و رسیدگی به امور مردم هستیم.‌ هرکسی به ما خدمت کند؛ ممنونش هستیم.

* مردم منطقه چطور؟

- شعور و فهم بالای مردم منطقه زبانزد خاص و عام است و این مردم از دریچه‌ای دیگر به این مقوله نگاه می‌کنند و با شناختی که من ازاین مردم دارم؛ ملاکشان کاردان بودن فرد و سپس مردم داری است. اگر فردی واقعاً اهل دلسوزی برای منطقه باشد ولو اینکه هم مذهب آنها نباشد، به او به دید یک برادر نگاه کرده و قدردان خدماتش خواهند بود. این یک اصل ثابت شده‌ در دیار ماست.

* شما وقتی دردهای جامعه را می‌بینید، چه احساس مسئولیتی می‌کنید و چگونه آن را به مسئولان منتقل می‌کنید؟ مثلا بیکاری، عمران شهری، مسایل فرهنگی...

- خدمت شما عرض کنم، درد و مشکلاتی که شمای خبرنگار می‌بینید؛ من 32 سال است آنها را دیده و می‌بینم. قبلاً دردهایی بیشتر از اینها داشته‌ایم و یکی بعداز دیگری رفع شده است؛ امروز آن مشکلات گذشته را نداریم. الان به دورترین روستاهای ما خدماتی نظیر برق و آب و بهداشت ارایه شده و تمامی روستاها جاده و مدرسه دارند. استعداد جوانان ما در دورترین روستاها شکوفا می‌شود. امروز ما دکتر و استاد دانشگاه داریم از روستاهایی بی نام و نشان -که پیدا کردن آن  حتی بر روی نقشه شهرستان هم سخت است- رشد کرده‌اند. این خدمات از جمهوری اسلامی است؛ شما نمی‌توانید منکر شوید؛ ولی باز مشکلاتی داریم. این مشکلات را به چند طریق بیان می‌کنیم. یکی در نماز جمعه، دوم در شورای اداری و دیگری حضوری و در دیدار با مسئولان استان. طریق چهارم هم مکاتبه با مسئولان بالاتر که با امضا نماینده مجلس، فرماندار و امام جمعه مشکلات را جمع بندی و خدمت مقام معظم رهبری، رییس جمهور و وزرای دولت منتقل کرده‌ایم. خیلی از مشکلات ما از این طریق حل وفصل شده‌اند.

* شما برای تثبیت نظام و حمایت از آن در منطقه تلاش فراوان داشته‌اید، آیا انتظارات و خواسته‌های شما هم برآورده شده است؟   

- زحمات بنده جزو اعقتاداتم بوده است، نه به خاطر اینکه به درخواستهایم توجه شود؛ به کسی نگفته‌ام من کاری انجام داده‌ام، این بار نوبت شماست. معهذا به بسیاری از خواسته‌های ما توجه شده  است، ولی انتظار بنده و مردم بیش از اینهاست.

* پرسش آخر را مطرح می‌کنم. بعد از سفر رهبری به استان کرمانشاه و شهر پاوه، از نظر تغییر نوع نگاه به منطقه و اختصاص اعتبارات چه اتفاقاتی افتاد؟

- سفر مقام معظم رهبری به پاوه از نظر ما سفری پراز خیر و برکت بود. هم برای استان و هم برای شهرستان تصمیمات خوبی اتخاذ و پروژه‌هایی پیش بینی شده است؛ ما فعلا عجله نمی‌کنیم. انتظار ما این است که در سال 91 مصوبات سفر اجرا شود و طرح‌های تصویب شده و وعده‌های داده شده عملی و به مردم حرمت و احترام گذاشته شود. ما منتظر دیدن آثار این سفر هستیم. من بارها گفته‌ام که در سفر مقام معظم رهبری به کردستان، چنان امکانات و اعتباراتی به کردستان سرازیر شد که سرریز آن به مردم اهل سنت اورامانات هم رسید. ما از مسئولان استان توقع داریم به اورامانات توجه ویژه داشته باشند و در حد لازم به مردم خدمت کنند، دیگر سرریز آن برای سایر استان‌های همجوار را نمی‌خواهیم.

روزی که مقام معظم رهبری از کرمانشاه به تهران بازگشتند، مصوبات بسیاری خوبی برای شهرستانها در ارتباط با این سفر تصویب و در رسانه‌ها اعلام شد. من در نماز جمعه گفتم، اگر مصوبات این سفر عملی نشود، ما دولت را مسئول می‌دانیم؛ چون اقدامات و طرح‌های خوبی مصوب شده؛ بودجه‌های خوبی درنظر گرفته شده و الان ما منتظر هستیم تا ببینیم مسئولان چه بودجه‌هایی به شهرستان اختصاص می‌دهند.

* خود شما در جلسات خصوصی مسایلی مطرح کردید؟

- ما به دو شیوه مسایل را خدمت مقام معظم رهبری مطرح کردیم؛ بخشی از آن در قالب سخنرانی بود که رسانه‌ها هم منتشر کردند و حتما شما در جریان هستید. بخشی هم به صورت مکتوب بود که شامل مشکلات روحانیان، مساجد، مدارس، توجه به اشتغال جوانان و مسایلی از این دست. این مسایل به امضای علمای چهار شهرستان اورامانات (پاوه، جوانرود، روانسر و ثلال باباجانی) رسید و بعد از خیرمقدم مستقیما خدمت مقام رهبری تقدیم کردم.

منبع: هفته نامه سیروان؛ شماره 683 و 684 تاریخ 27 و 30 اریبهشت 1391

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عاشقانه
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 6070 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 تو اين دنيا هر کسي يه نيمه گمشده داره که فقط لايق همونه پس سعي نکن در ساختن پازل زندگيت تقلب کني

 

 

                                   

اي باغبان در باز كن من مرد گلچين نيستم * من خود گلي دارم كه محتاج گل كس نيستم

 يه نفر داشته توي دريا غرق ميشده، بلند بلند داد ميزده: كمك، من شنا بلد نيستم! ترکه داشته رد ميشده ميگه: حالا من تنيس بلد نيستم، بايد داد بزنم؟


موضوعات مرتبط: شعر , شعرفارسي , جملات نغز , ,

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عکس
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 6962 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
شکار لحظه ها با برلوسکونی

 

         pix2pix.org - شکار لحظه ها با برلوسکونی       pix2pix.org - شکار لحظه ها با برلوسکونیpix2pix.org - شکار لحظه ها با برلوسکونی 

 

pix2pix.org - عکس های جالب از آگهي ها و ديوار نوشته هاي بامزه pix2pix.org - عکس های جالب از آگهي ها و ديوار نوشته هاي بامزه pix2pix.org - عکس های جالب از آگهي ها و ديوار نوشته هاي بامزهpix2pix.org - تصاویر شگفت انگیز از حشرات غول پیکر pix2pix.org - تصاویر شگفت انگیز از حشرات غول پیکر pix2pix.org - تصاویر شگفت انگیز از حشرات غول پیکر 

منبع

www.pix2pix.org

 

 

 



|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


كشور عجيب
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 5902 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

عجیب‌ترین کشور دنیا فقط با شش نفر جمعیت!!

عجیب ترین کشور

ما مرفه ترین کشور دنیا را داریم چون اینجا خبری از اختلاف طبقاتی نیست و خدمات درمانی نیز کلا مجانی است...


یک مرد میانسال آمریکایی به همراه دو فرزندش با سکنی گزیدن در بخشی از نوادا سال هاست این منطقه را کشور خود معرفی کرده است.
این مرد که همسرش را از دست داده، دارای دو پسر و سه قلاده سگ است و با احتساب حیوانات خانگی اش، جمعیت کشور او شش نفر است.
وی با اعلام مرز رسمی، نام کشورش را جمهوری مولوسیا گذاشته و قصد دارد به زودی وزرای دفاع و اطلاعاتش که همان فرزندانش باشند را به جهانیان معرفی کند.
نکته قابل توجه اینکه افرادی که بخواهند از این جمهوری دیدار کنند باید حین ورود به این کشور روادید دریافت کنند. جالب اینجاست که روند صدور روادید برای گردشگران هم توسط شخص کوین بائو که خود را رییس جمهور این جمهوری می‌داند صادر می‌شود.
این کشور شش نفره دارای پستخانه و سایت نمایشی پرتاب موشک نیز هست که همه آنها توسط رییس جمهورش کنترل و مدیریت می شود.
کوین بائو در مصاحبه با روزنامه واشنگتن پست گفت: ما مرفه ترین کشور دنیا را داریم چون اینجا خبری از اختلاف طبقاتی نیست و خدمات درمانی نیز کلا مجانی است. هر کس بیمار شد به صندوق کمک های اولیه مراجعه می‌کند و داروی مورد نیازش را مجانی استفاده می‌کند. هوا را آلوده نمی‌کنیم و به همین دلیل امیدواریم سازمان ملل متحد از ما که هنوز عضو آن نشده ایم، حمایت و تشکر کند.
وی در مورد سابقه حمله دشمن برای اشغال این کشور افزود: تا به حال افراد زیادی به ما حمله کرده اند اما با تکیه بر سربازان ارتش که فقط دو نفر هستند، آنها را به عقب رانده ایم.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زنهاي افغان
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 4832 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

دلیل جالب زنان افغانی برای اینکه چرا 5قدم از همسران‌شان عقب‌تر راه می‌روند!

دلیل جالب زنان افغانی

خانم والترز اخیرا نیز سفری به كابل داشت ملاحظه كرد كه هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می‌دارند و ...


خانم باربارا والترز كه از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریكاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در كابل تهیه كرد. در سفری كه به افغانستان داشت متوجه شده بود كه زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می‌روند.
خانم والترز اخیرا نیز سفری به كابل داشت ملاحظه كرد كه هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می‌دارند و علی رغم كنار زدن رژیم طالبان، زنان شادمانه سنت قدیمی‌را پاس می‌دارند.
خانم والترز به یكی از این زنان نزدیك شده و می‌پرسد: چرا شما زنان اینقدر خوشحالید از اینكه سنت دیرین را كه زمانی برای از میان برداشتنش تلاش می‌كردید همچنان ادامه می‌دهید؟
این زن مستقیم به چشمان خانم والترز خیره شده و می‌گوید: بخاطر مین‌های زمینی!!

نتیجه اخلاقی این داستان: مهم نیست كه به چه زبانی حرف بزنید و یا به كجا بروید پشت سر هر مردی یك زن باهوش قرار دارد.
 
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 6007 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
lqm24x1xb05ylhu46trc.jpg

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عكس تنهام نزار
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 4947 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
e27nl58f1z9tu54as0ym.jpg

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عكسهاي غورزه
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 4978 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
i9e96lvz6o583ot9u5.jpgpob5f9j0bsimo5bs52uk.jpg

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عكس مسجد غورزه
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 5023 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
بhttp://up.vatandownload.com/images/8kwyegqxwk8eqyj0e2aq.jpg

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


غورزه
دو شنبه 10 / 4 / 1391 ساعت 2:15 | بازدید : 5097 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
e3lbt2f1uu7de6jzh589.jpgwkrpmenkwx4fy8hycijn.jpgghm0edfez3wgt9tn14d.jpg

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


به مناسبت روز ملی شاخاب پارس تبلیغ خلیج فارس در سایت والیبال امارات
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 | بازدید : 4694 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

سایت اعراب مدعی هک شد

تبلیغ خلیج فارس در سایت والیبال امارات!

سایت هک شده اماراتي: http://www.uaevba.ae

تصویر وزیر امور خارجه امارات زیر نقشه خلیج فارس در صفحه نخست سایت فدراسیون والیبال امارات قرار گرفت! به گزارش خبرگزاری فارس، سایت فدراسیون والیبال امارات هک شد و تصویری از وزیر امور خارجه این کشور در سفر به تهران در صفحه اول این سایت قرار گرفت.در این عکس وزیر امور خارجه امارات زیر نقشه بزرگ ایران که "خلیج فارس" روی آن حک شده است، نشسته است.اماراتی ها اخیرا بار دیگر ادعاهای واهی خود در خصوص خلیج فارس و جزایر سه گانه ایرانی را مطرح کرده اند.

               یاشاسین یوسف کرمی میانالی آذراوغلو / بیانیه یوسف کرمی در حمایت از تمامیت ارضی ایران

بیانیه یوسف کرمی در حمایت از تمامیت ارضی ایران و نام همیشگی "خلیج فارس" یکی از بخش‏های مراسم "90 روز تا المپیک" بود. متن این بیانیه به این شرح است: "اینجانب یوسف کرمی کاپیتان تیم ملی تکواندو به نمایندگی از تمام ورزشکاران کشور اعلام می‌دارم صحبت از یک روز نیست، صحبت از یک ماه نیست، صحبت از یک سال نیست، صحبت از یک قرن نیست، صحبت از هزاران سال است، صحبت از یک نفر نیست، صحبت از صد نفر یا هزار نفر نیست، صحبت از میلیون‎ها نفر است. خلیج فارس، یک روز یا صد روز یا هزار روز نیست که خلیج فارس است. یک نفر یا صد نفر یا هزار نفر نیستند که آن را خلیج فارس نامیده‎اند. این خلیج هزاران سال است که فارس است و میلیون‎ها نفر به آن چشم دوخته‎اند و فریاد زده‌اند نامش را. صحبت از یک نام نیست، صحبت از یک عنوان نیست، صحبت از یک واقعیت است، صحبت از یک تاریخ است، صحبت از یک هویت است؛ هویت ایرانی، تاریخ ایرانی، واقعیت ایرانی که به یک نام پیوند خورده است به نام "خلیج فارس".

ایران و ایرانی تا ابدیت تاریخ می‎ایستد و تا ایران و ایرانی در جهان است این خلیج فقط یک نام خواهد داشت، "خلیج فارس"، "خلیج همیشگی فارس". ما اهالی جامعه ورزش ایران حمایت کامل خود از آرمانی به نام "تمامیت ارضی ایران" و نام همیشگی "خلیج فارس" را اعلام می‎داریم و اعلام می‎کنیم تمام تلاش خودمان را برای به اهتزاز درآمدن پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در المپیک 2012 لندن و سرافرازی ایرانیان و اعلام چندباره نام خلیج فارس به کار می‌بندیم. جانم فدای ایران، ایرانی سربلند با خلیج همیشه فارس آن".

برچسب‌ها: "kurdnewsرضارشيد" ,


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


قهرمانی سپاهان ایران قهرمان بر مردم شریف اصفهان و ایران مبارک باشد
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 | بازدید : 4817 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

یاشاسین آنایوردوم ایران  

دو چیز هستی گرامی تر است / یکی میهن و دیگری مادر است

روز مادر و میلاد حضرت فاطمه(درود بر او) بر همه زنان پاک این سرزمین مقدس مبارک باشد

شیرمردان اصفهان/غرور ایران/غزال های آسیا 

مطلب کامل را در ادامه مطلب بخوانید

برچسب‌ها: "kurdnews , snanews , solakan" ,


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


جمله زیبا
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 15:23 | بازدید : 8134 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
لیاقت می خواهد "شریک " شدن....!!

تو خوش باش به همین "با هم " بودن های امروز

من خوشم به خلوت تنهایی ام ... !!

تو بخند به امروز . . . من میخندم به فرداهایت . . . . !!

موضوعات مرتبط: شعر , جملات نغز , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


این دو
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 | بازدید : 4885 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 

روز ایران شدازدو قوم سیاه

 

وین دوقومندجاهل وخاطی

برچسب‌ها: "سولاكانsoolakan" ,


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


پله نخستین
یک شنبه 9 / 4 / 1391 ساعت 5:21 | بازدید : 4780 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 

 

از یک تا دوازه

 

چون  از یک  تا   دوازده  پیمودی ،

برچسب‌ها: "رضاسيدرشيد" ,


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 147

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1662
:: باردید دیروز : 512
:: بازدید هفته : 2688
:: بازدید ماه : 41632
:: بازدید سال : 2045490
:: بازدید کلی : 5945669